🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_96
لبام و براش غنچه كردم و گفتم:
_جون تو
که نیشگون آرومی از بازوم گرفت:
_كوفت،جمعش كن اين ادا هات و فقط عماد جونت دوست داره نه من،فقط من و ياد شتر ميندازي!
با تاسف براش سری تكون دارم:
_حيف كه ني ني داري...وگرنه سرت و گوش تا گوش بريده بودم ضعيفه!
بلند شد و با خنده سمت آشپز خونه رفت و گفت:
_كم چرت و پرت بگو،بيا يكم ميوه بخور تا زنگ بزنم غذا بیارن
از روی مبل بلند شدم تا برم پیشش که گوشیم زنگ خورد و با دیدن شماره عماد گل از گلم شکفت و گفتم:
_صدات درنیاد آوا، عماد داره زنگ میزنه
و بعد تماس رو وصل كردم و با سكوت گوشام رو تيز کردم،
صداي نفس كشيدنش به گوشم ميخورد:
_لالي؟!
دستام و جلوي دهنم گرفتم كه صداي خندم و نشنوه:
_آره واقعا مثل اينكه لالي!
آوا با چشم هاي گشاد شده از اين قيافه و حركت هاي من تو آشپزخونه كپ كرده بود و عماد هم داشت همينجور پشت سر هم فحش ميداد که گوشي و از خودم كمي دور كردم و با اشاره به آوا گفتم كه بياد پيشم
آوا هم بعد كلي گيج بازي بالاخره منظورم و فهمید و اومد كنارم،آروم تو گوشش گفتم:
_تو جواب بده سلام و احوال پرسي اينا!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼