| |🌹🍀 🔹روايتي اززبان راوي مناطق عملياتي جنوب، 🍀🌺حاج محمد احمديان🌺🍀 كه روزي فرمانده اين شهيدعزیز بوده است. 👈 قسمت اوّل 🎥فیلم راوی 🍀🌹شهيد سيد مسعود رشيدي🌹🍀 🔹تا بيدار شد، زد زير گريه. ساعت ۲ نصف شب !! گفتم: چِته؟! گفت: فردا صبح شهيد مي‌شوم. زديم زيرخنده و گفتيم: مايي كه جنوب كردستان اين‌قدرجنگيديم تا حالا چنين ادعايي نداشتيم. اين تازه از راه رسيده مي‌گويد من فردا صبح شهيد مي‌شوم. گفتم: خب اگر فردا صبح شهيد شدي ما را هم دعا كن. البته با خودم فكر كردم براي اين‌كه دل من را به دست بياورد اين را مي‌گويد، سنگر او با سنگر ما يكي بود. ديدم دارد گريه مي‌كند. گفتم آقا مسعود از سرشب تاحالا نخوابيدم؛ مي‌خواهم بخوابم. بالاغيرتاً يا برو بيرون گريه كن يا بگير بخواب. رفت توي دهنه سنگر نشست به گريه كردن. ساعت چهار و ربع صبح تك عراقي‌ها شروع شد. آن‌قدر آتش دشمن سنگين بود و دود و گرد و خاك به پا شده بود كه چشم نيم متري خودش را نمي‌ديد. اين آتش باران دشمن تا ساعت سه و نيم بعدازظهر طول كشيد. بعد از خوابيدن آتش، رفتم آمار بگيرم كه چند تا شهيد و زخمي داديم. فكر مي‌كردم حداقل۷۰ ـ ۸۰ تا شهيد را بايد داده باشيم. اما گفتند فقط يك نفر شهيد شده كه نمي‌شناسيمش. 🔹رفتم ديدم سيد مسعود است. تيرخورده پشت سرش را سوراخ كرده. بغلش كردم و بوسيدمش. گفتم بچه تو چه كار كردي؟! من را ببخش اگر بهت حرفي زدم... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔹طرحِ لوح: کانالِ کِلک | 🖋 [در پیام رسان ایرانی ایتا] @Ckelke @Ckelkeadmin ارتباط با مدیرکانال https://eitaa.com/Ckelke عضویت در کانال •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•