به نام حضرت صاحب سخن
#پس_از_بیست_سال... (۱)
🌱از اولینباری که کتاب دست گرفتم و خواندم، تقریبا حدود ۲۰ سال میگذرد. در این سالها همواره کتاب تحت هر شرایطی رفیق گرمابه و گلستان من بود.
🌱از خواندن یک کتاب کامل در مسافتهای طولانی ۱۶ ساعته در اتوبوس بروجرد-جهرم و فاصله ۱۲ ساعته در قطار تهران_بناب گرفته تا خواندن چندخط یا نهایتا یکصفحه در حدّفاصل بین خانه تا نانوایی محل.
🌱در این مدت انواع و اقسام کتابها در موضوعات مختلف را خواندم و هیچوقت احساس بینیازی از خواندن نکردم. شاید این همه شوق به خواندن کتاب، از زمانی که تازه شعر را آغاز کرده بودم و تنها منبع مطالعاتم تلهتکست (معادل فارسیاش را نمیدانم! البته اگر داشته باشد) تلویزیون قدیمی خانهمان بود، سرچشمه میگرفت.
🌱از زمانی که برای خواندن یک کتاب مجبور بودم پول قرض بگیرم یا مدتی کار کنم تا در مسافرتهای کوتاهی که پیش میآمد، کتاب بخرم.
شاید همین عدم دسترسی به کتاب باعث شد که یک بار در دوران دانشجویی تمام شهریه یک ترم دانشگاهم را خرج خریدن کتاب کنم.
🌱اکنون نیز هر بهانهی کوچک و بزرگی را روزنهای برای مطالعه و آموختن مطلبی هرچند کوتاه قرار میدهم و نمیدانم چقدر باید خدا را بابت این نعمت شکرگزاری کنم. نعمتی که با چشم خود دیگران بسیاری را میبینم که هر روز به بهانههای مختلف از قبول آن سر باز میزنند.
🌱 بهانههایی مثل؛ عدم داشتن وقت و تمرکز کافی، عدم وجود شرایط مناسب، عدم انگیزه، و گاهی نیز خود همهچیزدانپنداری، متاسفانه!
من اما همیشه قادر نبودم کتابهایی را که میخواستم، تهیه کنم. به همین خاطر قدر کتابهایی را که به دستم میرسید، به شدت میدانستم. بارها پیش میآمد که ساعتی بعد از نماز مغرب و عشا در کتابی که تازه به دستم رسیده بود، غرق میشدم و با صدای اذان صبح به ساحل میرسیدم. بارها در اولین مواجهه با کتابهای جدیدم مانند تشنهای که در بیابانی بسیار گرم یک لیوان شربت خنک و شیرین به دستش رسیده باشد، یکنفس میخواندم و کتاب را تمام میکردم.
🌱 حالا بعد از بیست سال، وقتی به گذشته نگاه میکنم در تمام خاطرات تلخ و شیرینی که داشتهام کتاب همراه من بوده است.
چه کتابهایی که توانستم تهیهشان کنم و با فراغبال بخوانمشان و چه کتابهایی که به هر دلیلی امکانِ داشتنشان را نداشتم و مجبور بودم در فرصتهای ناگهانی و اندکی که پیش میآمد همه یا حدّاقل بخشی از آنها را بخوانم.
#کتابخوانی
🆔
@Cultural_governance