با توجه به آنچه آورده شد می‌توان نتیجه گرفت که باوجود درآمدهای سرشار نفتی، تغییرات موازی اقتصادی در سطح کشور رخ نداد؛ زیرا در عمل زمینه رشد موازی اقتصادی از ناحیه خود دولت با مشکل مواجه می‌شد. سلطه کامل محمدرضا پهلوی بر تمامی ارکان جامعه ایرانی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ آن در عمل با توزیع موازی ثروت منافات داشت. به همین دلیل باوجود اجرای برنامه‌های پر سروصدا (انقلاب سفید_اصلاحات ارضی...) در میدان عمل در زندگی قاطبه مردم تغییری رخ نمی‌داد. ثروتمندان که عمدتاً مورد تأیید دستگاه حاکم بودند ثروتمندتر می‌شدند و برای مردم هر روز مانع جدیدتری در راه بهره‌برداری مساوی از ثروت ایجاد می‌شد. همین مسئله یکی از ریشه‌های اصلی دور شدن مردم از دولت بود، دولتی که نه ثروت آن نه فرهنگ آن و نه سیاست آن هیچ کدام برای مردم نبود؛ و هر روز که می‌گذشت از مردم دورتر می‌شد و در قدرت خیالی نفت، ارتش، ساواک و ژاندارمی منطقه فرومی‌رفت. چنین وضعیتی در کنار مبارزه روزافزون شاه برای تغییر هویت و فرهنگ اسلامی جامعه، سبب نارضایتی گسترده مردم در تمام نقاط کشور شد و با رهبری حضرت امام (ره) زمینه‌های ایجاد و پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم ستم‌شاهی پهلوی را فراهم آورد. به اعتراف خود ثریا : «محلات جنوب شهر [تهران] با جوی‌های سرباز که آب کثیف آن پس از عبور رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد، بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل‌ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد، محلاتی که فقر کامل بر آن‌ها حکم فرماست و توان شکایت نیز ندارند.»