❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#فصل_دوم_قسمت۴
💫انگار جانی دوباره در کالبد خستهی آنها دمیده شد. همه از جا بلند شدند و پشت سر فرمانده که لبخند رضایت بر لب داشت به سوی قله روانه شدند.
□
در پایان دوره،
#مریم تقدیرنامه گرفت و یکی از کسانی شد که بالاترین امتیاز را آورد. سپس به همراه مهدی و عقیله یک عکس یادگاری انداخت.
#مریم سمت راست و عقیله سمت چپ مهدی ایستاد. وقتی از آن سه عکس انداختند
#مریم خندید و گفت:
🌱از قدیم گفتهاند که سمت راستیها همیشه پیروزند!
عقیله با اصرار فراوان رفت سمت راست مهدی ایستاد و یک عکس دیگر انداختند!
□
جوشی با خستگی گفت:
🌿
#مریم جان حالا این دفعه را بعد از غروب خانه برو. من کلی کار دارم و کمکی ندارم.
#مریم گفت:
🌱 نه خواهر جوشی من که گفتم باید قبل از غروب خانه باشم.
_آخر چرا؟
_خب این قولی است که من به خود دادهام. اگر من به قول خود وفا نکنم دیگر نمیتوانم به دیگران قول داده و وفادار باشم.
مؤلف:
#داود_امیریان
پایان فصل دوم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده
#مریم_فرهانیان🌷