⭕️ تشرّف سیّد حمّود بغدادی‌ در پایان چله زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام 🔰 حاج شیخ عبد الحسین بغدادی فرمود: ▪️ سیّد حمّود بن سیّد حسّون بغدادی، از اخیار و رفقای ایشان و در کمال تدیّن و عفّت‌نفس و بلندنظر، بود و با آن‌که مبتلا به شعار صالحین یعنی فقر بود، با این حال جهت تشرّف به خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه تصمیم گرفت که چهل شب جمعه به زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام از بغداد به کربلا، برود. 🐴 به همین‌جهت حیوانی را برای این امر خریداری نموده و متحمّل مخارج آن گردیده بود و خیلی وقتها می‌شد که بیشتر از یک قَمَری (سکه ای در دوران قاجار) نداشت ولی به زاد توکّل و توشه توسّل بیرون می‌آمد. ❤️ حق تعالی چنان محبّت آن بزرگوار را در قلوب مردم انداخته بود که اهل محمودیّه، که اغلب ایشان اهل سنّت و جماعتند، همیشه به انتظار آمدن ایشان بوده، و دیده به راه، به مجرّد ورودش، گرد او جمع می‌شدند و وی را تکریم نموده، آب و غذا برای خودش و علوفه برای مرکبش مهیّا می‌کردند. اهل اسکندریّه که همگی، سنّیان متعصّب می‌باشند هم به این شکل با ایشان، برخورد می‌کردند. 🗓 زمانی که یک چلّه آن بزرگوار به اتمام رسید، در آخر، مردّد شد که این شب، شب چهلم است یا شب سی‌ونهم، و آن شب مصادف با زیارت مخصوصه امیر المؤمنین علیه السّلام بود. 🕌 وارد نجف اشرف شده و شب چهارشنبه با جمعی از رفقا به مسجد سهله مشرّف گردید؛ تا آن‌که روز چهارشنبه به سمت کربلا روانه شود. اعمال مسجد سهله را بجا آورده با جماعتی به مسجد صعصعه مشرّف شدند. در آن‌جا دو رکعت نماز گذاردند و مشغول خواندن دعای نوشته شده بر تابلو شدند. رفقای او به سجده رفتند و سیّد دعای سجده را برای ایشان خواند. بعد هم خودش به سجده رفت و به رفقا گفت: 🔹 شما دعای سجده را برای من بخوانید. ▫️ آنها چون سواد نداشتند و خطّ روی سنگ هم ناخوانا بود، نتوانستند درست بخوانند. جناب سیّد که قدری تندمزاج بود؛ برآشفت و به رفقا تندی کرد و گفت: 🔹 این چه وضعی است؟ 🟡 ناگهان شعاع انوار کبریایی و لمعات جمال الهی در و دیوار مسجد را چون وادی مقدّس طور و ذی طوی پرنور و ضیاء کرد. ندای روح‌افزای امام، چون ندای ربّ رحیم با موسی کلیم، به گوش سیّد و رفقایش رسید که فرمود: 🔸 وَلَدی حمّود انا اتمّم لک الدّعاء (فرزندم حمّود من دعا را برایت می‌خوانم) ▫️ و شروع به قرائت دعای سجده نمود. ❇️ در آن حال در و دیوار مسجد به همراه او قرائت می‌کردند و تمام مؤمنین حاضر این انوار و اسرار و قرائت اذکار را می‌شنیدند و لکن، شخص را نمی‌دیدند. سیّد بزرگوار می‌خواست سر از سجده بردارد و به دامان آن مسجود ملائکه دست توسّل برآورد؛ ولی عقل او را منع کرد و فرمایش امام را، که تمام کردن دعا بود، به‌خاطر آورد. 🔆 خلاصه به هزار آرزو و انتظار، سر از سجده بلند کرد. در این وقت جمال دل‌آرای آن امام مهربان را دید که تمام مسجد را مثل چراغی که نورش به آسمان می‌رفت، نورافشانی می‌کند. آن حضرت، با زبان گهربار خود به سیّد فرمود: 🔸 شکر اللّه سعیک (خدا قبول کند). ▫️ اشاره به این‌که، این عمل عظیم و مداومت بر زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام از تو قبول باد و به مقصود خود نایل گشتی. این مطلب را فرمود و غایب شد و آن نور هم ناپدید گشت. افرادی که همراه سیّد بودند، دوان‌دوان به اطراف و اکناف رفتند؛ ولی هر جای صحرا را نگاه کردند هیچ اثری نیافتند. عدّه‌ای در مسجد سهله بودند؛ از جمله شیخ محمّد حسین کاظمی رحمه اللّه، مصنف کتاب هدایه الانام، ایشان همان‌جا انواری را از مسجد صعصعه دیدند. همگی بیرون دویدند و دیدند که مؤمنین سراسیمه به دنبال آن ماه تابان می‌دوند؛ لذا لباسهای سیّد را برای تبرّک قطعه‌قطعه کردند و بردند؛ مگر قبای ایشان که بجای ماند. 🕯 به همین‌جهت، سیّد حمّود زیارت شب جمعه کربلا را ترک نکرد و بر آن مواظبت داشت. تا چندی قبل که وفات یافت. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۸۱ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W52