💠جناب آقای رضا یزدانی
🔖 گفتگوی زائر ایرانی شیعه با موکب دار عراقی اهل سنت
دلم گرفته واسه اون شبای موکب
کجای جادهای برادر عراقی؟
چه تلخه کام من بدون مهربونیت
فدای اون چای معطر عراقی
یادت میاد اون شب آخر به تو گفتم
مهمون یه موکب دیگهم، گریه کردی
گفتی که شرمنده اگه خونهم کوچیکه
گریهم گرفته بود، از این غم گریه کردی
میگفتی اهل سنتام ولی یه عمره
عاشق بچههای حضرت علیام
پاهای دختر منو علی شفا داد
همیشه ممنون عنایت علیام
میگفتی که فرقی نداره شیعه، سنّی
وقتی همه برادریم و مست این عشق
میگفتی ما هم عاشقِ اَهل کساییم
گرفته دست بیکَسا رو دست این عشق
هر دوتامون به سمت کربلای مولا
با هم سلام دورمونو میرسوندیم
هرجا زبون هم رو خوب نمیدونستیم
با یا حسین منظورمونو میرسوندیم
یادت میاد میگفتی از غمی که داری؟
یادت میاد میگفتی از سختی ایام؟
خیره به عکس کربلا میشدی و آه...
میگفتی از اربعین زمان صَدّام
میگفتی جون دادیم تا این راهو گرفتیم
میگفتی که امام حسین خودش نظر کرد
دشمن نمیدونست عراق مال حسینه
دستای سقا اینجا رو زیر و زبر کرد
دعا بکن که عازم کرب و بلا شم
کاشکی دلم برا زیارت بشه لایق
پیاده شم از ماشینای بین راهی
بگم حرم کجاست؟ بگن: خمس دقایق