🔆برگشت اوضاع برمكيان 🍃در اينكه چرا هارون بر برمكى ها غضب كرد، و تصميم گرفت كه اين خاندان را از ميان بردارد، سخنهاى فراوان گفته اند، ولى از همه قابل قبولتر اين است كه او از قدرت و نفوذ آنها براى حكومت خود، احساس خطر كرد و مقتدرترين و با نفوذترين اين خاندان جعفر فرزند يحيى بن بود، كه مى توان او را نخست وزير هارون ناميد، ولذا در آغاز، تصميم به كشتن جعفر گرفت . 🍃روزى يكى از ماءمورين جلادش بنام مسرور را طلبيد و او را امر كرد كه برو سر جعفر را براى من بياور مسرور نزد جعفر رفت و او را از جريان مطلع كرد. 🍃جعفر گفت : 🍃شايد هارون شوخى كرده است . مسرور گفت : 🍃نه به خدا سوگند، هارون اين فرمان را از روى جديت گفت . جعفر گفت : 🍃من بر گردن تو حقوقى دارم ، بخاطر آن حقوق ، امشب را بمن مهلت بده ، نزد هارون برو و بگو من جعفر را كشتم ، اگر صبح شد اظهار پشيمانى كرد كه بجا بوده و مرا نكشته اى و گرنه آنوقت فرمان هارون را انجام بده .مسرور گفت : 🍃نمى توانم مهلت دهم . جعفر گفت : 🍃پس مرا نزد خيمه هارون ببر، بار ديگر درباره قتل من به هارون مراجعه كن ، اگر باز فرمان قتل مرا صادر كرد، در آنوقت بيا و مرا به قتل رسان .مسرور گفت : 🍃عيبى ندارد. 🍃مسرور و جعفر وارد محوطه كاخ هارون شدند، مسرور، جعفر را در آنجا گذارد و نزد هارون رفت و گفت : 🍃جعفر را آوردم . 🍃هارون گفت : 🍃همين الان سر او را بياور و گرنه ترا مى كشم . 🍃مسرور نزد جعفر رفت و گفت : 🍃شنيدى فرمان قتل را. 🍃جعفر گفت : آرى . 🍃در اين هنگام ، جعفر دستمال كوچكى از جيبش بيرون آورد و چشمان خود را بست و گردن خود را كشيد، مسرور سر جعفر را از بدن جدا كرد و نزد هارون برد. 🍃به اين ترتيب جعفر در حالى كه بيش از 37 سال از عمرش نگذشته بود كشته شد. 🍃سپس هارون دستور داد، كليه اموال برمكى ها ضبط شود، و كاخ ‌هاى آنان خراب گردد، و مردان اين خاندان همه زندانى شوند، جمعى از آنان در زندان درگذشتند، و عده اى از آنها پس از مدتى آزاد شدند. 🍃از جمله كسانى كه در زندان درگذشت ، يحيى بن خالد، پدر جعفر و فضل ، برادر جعفر بود، و آنها كه از زندان آزاد گرديده بودند، با وضع عجيبى زندگى مى كردند. ✾📚 @Dastan 📚✾