بسم الله الرحمن الرحیم داستانهایی از کتاب داستان راستان (6) نویسنده شهید مطهری 🍪 🐏 غذای دسته جمعی 🐏 🍪 ✔️✔️ همینكه رسول اكرم و اصحاب و یاران از مركبها فرود آمدند و بارها را بر زمین نهادند، تصمیم جمعیت بر این شد كه برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده كنند. 🚶یكی از اصحاب گفت: سر بریدن گوسفند با من. 🚶دیگری: كندن پوست آن با من. 🚶 سومی: پختن گوشت آن با من. 🚶 چهارمی: . . . ❤️ رسول اكرم: «جمع كردن هیزم از صحرا با من. » . ‼️ جمعیت: یا رسولَ اللّه شما زحمت نكشید و راحت بنشینید، ما خودمان با كمال افتخار همه ی این كارها را می كنیم. ‼️‼️ رسول اكرم: «می دانم كه شما می كنید، ولی خداوند دوست نمی دارد بنده اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند كه برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد. » [1] سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد . [1] . انّ اللّه یكره من عبده ان یراه متمیّزاً بین اصحابه. [2] . كحل البصر ، صفحه 68. http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca