کانال 📚داستان یا پند📚
♥️⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 تا خــــ♥️ــــدا فاصـــ🔥ــله ای نیست📖 👈 #قسمت_چهلم رسیدیم در خونه احسان.. در زدیم احسان
♥️⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 تا خــــ♥️ــــدا فاصـــ🔥ــله ای  نیست📖 👈 پدرم گفت احسان پسرم ببخش بیا بریم خونه بخدا هرچی دارم همه رو به نامت میزنم. ولی بهش توجه‌ای نکرد پدرم بوسیدش ولی پشتش رو کرد به پدرم دلم داشت از سینه در می‌آمد... احسان به منو زن عموم گفت شما هم برید می‌خوام با مادرم تنها باشم ولی من نرفتم گفتم از خونه‌ت بیرونم می‌کنی؟ من نمیرم... بزور موندم با برادر کوچیکم مادرم گفت اینا چیه؟؟؟ گفت مادر جان خدا بهم لطف کرده درگاه رحمتش رو به رویم باز کرده با یکی تو شهر آشنا شدم از لطف خدا بهم جنس میده منم می‌فروشم به مغازه داران.... 🔸مادرم گفت قوربونت برم آخه چطوری برام بگو؟ تو که کسی رو نمی‌شناسی؟ عین یه بچه ای که تازه روز اول مدرسه شه برای مادرم داشت تعریف می‌کرد.... دیر وقت بود برادر کوچیکم خوابش برد به مادرم گفت مادر جان بخواب دیر وقته گفت تو چیکار می‌کنی باهم خوابیدن بعد بلند شد پاهای مادرم رو ماساژ می‌داد مادرم گفت بسه قوربونت برم دستاد خسته میشن... گفت مادر جان این دست ها رو برای تو خسته نکنم به چه دردم میخورن...؟ ☺️امشب هیچ شاهزاده‌ای اندازی من خوشحال نیست از هر شاهی پر قدرت تر و خوشحال ترم ؛ می‌خوام از خدا سپاس تشکر کنم که زنده‌م گذاشته تا باز تو رو ببینم.... گفت مادر جان روم سیاه پسر خوبی برات نبودم حلالم میکنی...؟ مادرم گریه می‌کرد گفت بخدا همیشه ازت راضی بودم و هستم... حلالت می‌کنم برادرم گفت خدایا خودت شاهدی که ازم راضی است حلالم کرد.... تا صبح نخوابیدم مادرم و احسان فقط دعا می‌کردن... صبح پدرم و عموهام آمدن گفتن احسان باید برگردی با هیچ کدومشون حرف نمی‌زد مادرم گفت بیا بریم خونه... گفت مادر قسم خوردم دیگه پام رو تو اون خونه نزارم آنقدر بهش فشار آوردن گفت فقط یه سوال دارم جوابش رو می‌خوام وگرنه برید بیرون..... گفت سر چه کاری منو با اون وضعیت بیرون کردید؟ مگه من چیکار کرده بودم...؟ عموم گفت هرچی بوده تمام شده رفته... گفت نه باید جواب منو بدید عموم گفت به من ببخشون هر چی بوده تمام شده.... داداشم عصبانی شد گفت تمام شده رفت؟ فقط همین؟ می‌دانید چه به من گذشته تو این مدت، چه بر سر مادرم آمده.. من مثل گداها تو این شهر این کوچه آن کوچه می‌گشتم از اینا ناراحت نیستم فقط همیشه یه چیز منو ناراحت می‌کرد اونم اینکه اون موقع که کفر خدا رو می‌کردم اینا چرا چیزی بهم نگفتن منو نزدن بیرونم نکردن...!؟! تا جواب منو ندید دیگه هیچ حرفی باهاتون ندارم .. عموم هر کاری کرد باهاشون نرفت بعد از ظهر عموم و پدرم با یه عالم مسجد آمدن داداشم عصبانی شد گفت مگه من زنم قهر کرده باشم رفتید ریش سفید آوردید ؟ عالم شروع کرد به حرف زدن برادرم گفت من یه سوال پرسیدم جوابش رو می‌خوام...... ... @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺