کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت اول «بہ‌قلم:سیده‌زهرا‌نورۍ،آیناز‌غفارۍ‌نژاد» به سمت سرویس
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💔🍃 💔🍃💔🍃💔🍃 📚رمان قاتل قلب من💔 قسمت دوم «بہ‌قلم:سیده‌زهرا‌نورۍ،آیناز‌غفارۍ‌نژاد» دستاش رو رها کردم و دستی به گونه‌ام کشیدم. جیغ بلندی سر داد و با صدای آلوده به بغض لب زد. + غلط کردم‌ خانم ، حالتون خوبه؟! با اینکه گونه‌ام زخمی شده بود‌، اما با تمام توانم تیغی که بر روی زمین افتاده بود رو با پام به سمت دیگه‌ای پرتاب کردم. خانم مسن که تا چند ثانیه پیش در حال گریه کردن بود و از ائمه کمک می خواست به سختی از روی زمین برخاست و به سمت دختر اومد. سیلی محکمی روی گونه‌ی سمت راستش نشوند، هنوز از زمان سیلی اول چیزی نگذشته بود که سیلی دوم رو هم بر گونه سمت چپ دختر فرود آورد، و بدون معطلی به سمت پله ها رفت. اونقدر توی بهت کارهای اون خانم و دختر بودم که متوجه خونی که در حال چکیدن از صورتم بود نمی شدم. ساجده سعی داشت برای ضدعفونی کردن زخم روی صورتم من رو ببره اما پاهام نای راه رفتن نداشتند. به دختره نگاه بی روحی انداختم، تکیه اش به دیوار بود و زانو هاش رو در آغوش کشیده بود. گریه می کرد و مدام خودش رو سرزنش می کرد. مرضیه و خانم کیانی سرپرستار، سعی داشتند که آرومش کنند اما تلاش هاشون بی نتیجه موند و در آخر با گرفتن زیر بازوهاش به سمت اتاقی هدایتش کردند. ساجده هم از کنار من بلند شد و به سمت بیمارهایی که از اتاق هاشون خارج شده بودند حرکت کرد .... ✍🏻سیده زهرا نوری ✍🏻آیناز غفاری نژاد برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💔🍃