📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤
👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶
📚عاکف
📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی
👈جلد دوم (سری دوم)
✍ قسمت ۲۲۳ و ۲۲۴
یه چگ آبدار زدم توی گوشش تا یه شوک بهش وارد کنم و از گریه بیاد بیرون. بهش گفتم:
+ببین، این ننه من غریبم بازیارو برای من انجام نده. اینا هم دسیسه های تو با اون آشغالایی هست که بهت ضدبازجویی یاد دادند که سر ماهارو با این چیزا گرم کنی و وقت تلف کنی و پروژه رو با ما پیش بیای... ولی نه... نمیزارم... یعنی من نمیزارم.. می فهمی.. من نمیزارم... میخواستم بیچارت کنم.. ولی قانون و شرع اجازه نمیده و دستم بستس.
همونطور که روی صندلی نشسته بود خم شدم و صورتم و بردم جلوی صورتش..
طوری که دم و بازدم هر دوتامون به صورت هم میخورد و احساس میکردیمش.
بهش گفتم:
+تا الان تو بازی گردان و صحنه گردان بودی، اما حالا من بازی گردان و صحنه گردان هستم.
دستم و از توی اون گردنبندی که به خاطر تیری که خورده بودم، درآوردم و آزاد کردم... یه خرده درد داشتم... ولی بیخیال درد شدم..
نشستم پشت میز و عطا هم اونطرف میز. هم زمان عاصف هم با گونی اومد
و بهش گفتم:
+گونی و پلاستیک و گذاشتی برو بالا موضوع شرکت کاریابی رو زودتر پیگیری کنید..
عاصف هم رفت بیرون و شروع کردم به بازجویی از عطا.
بهش گفتم:
+از کجا شروع شد؟ تو بعد از اینکه من از ترکیه پی ان دی رو آوردم و باهم حرف میزدیم، میگفتی که به درد این کارای امنیتی نمیخوری !! پس اینا چیه؟ این کارا چطور شکل گرفت؟ جاسوس کی بودی توووو من نمیدونستم؟
_اگه به درد میخوردم واقعا، الان اینجا توی چنگ شما نبودم
+پس چرا وارد این بازی کثیف و لجن شدی؟ اگه به درد نمیخوردی چند روز چطوری ما رو معطل خودت کردی و بازی دادی؟
_برای من بازی نبود. همه ی زندگیم بود. همه حیثیتم بود... همه ی آبروم بود.
+یعنی چی؟ کدوم ابرو؟ کدوم حیثیت؟؟ با جاسوسی و لجن کاری کی با آبرو شد.؟این حرفا یعنی چی عطا؟
_زندگیم.... زندگیم آقای عاکف.... یعنی چی نداره. واضحه خیلی.
+تو چی میخواستی که بهش نرسیده بودی؟ دنبال چی بودی که توی زندگیت نداشتیش.. خونه و ماشین و حساب پر
از پول.. اینا کم چیزی بود که از همین مملکت و همین انقلاب بدست آوردی؟
_اینا فقط نه.. من زنم و زندگیم و با هم میخواستم.. اصلا تو که خونه محرم من بودی و رفیقم بودی یکبار ازم پرسیدی داروهای خانمت و از کجا میگیری؟ تو مگه رفیق بیست ساله من نبودی؟؟ برای ۶ تا قرص و آمپول میدونی من چی میکشیدم؟
باعصبانیت بهش گفتم:
+به خاطر چهارتا آمپول باید یه کشورو به هم میریختی ؟ به خاطر چند تا قرص باید زن و مادر من و که به تو به چشم داداش و پسرشون نگاه میکردن، گروگان میگرفتی؟ به خاطر همین چندتا داروی خارجی باید جاسوسی میکردی و تیم تروریستی تشکیل میدادی؟ به خاطر همین چندتا داروی لعنتی باید خودت و بدبخت میکردی؟
_برای تو چندتا دارو بود.. برای من زن و زندگیم بود. تو حتی یک بار هم ازم نپرسیدی چیکار میکنی.
+خب لعنتی، من یه پام ایرانه یه پام لبنان و عراق و سوریه توی این سالهای اخیر.. تو که میدونی من نیستم... به زن و زندگیم به زور میرسم... وقت ندارم با زنم حتی یه خلوت کنم.. خودم هزارتا مشکلات دارم. کجا رفت پس غیرتت... کجا رفت اون مرامت.... من اگر نپرسیدم تو که میدونستی من پیگیرت هستم دورا دور... خب تو میومدی سمتم...میگفتی من فلان مشکل و دارم... تو چه موقعی دیدی من دست رد به سینه کسی بزنم؟؟ تو کی اومدی سمتم عطا ؟؟ هان؟؟ تو کی ازم چیزی خواستی من برات کاری نکردم..؟؟ حرف بزن لعنتی
_من نمیخواستم اصلا اینجوری بشه... فقط.....
+نمیخواستی چجوری بشه؟؟ فقط چی؟؟ ادامش و بگو...
_من نمیخواستم این اتفاقات برای کشور بیفته...
+این و همه جاسوس ها میگن...
_ولی واقعا من نمیخواستم.
+خودتی... اگر نمیخواستی تا این حد جلو نمیرفتی. احمق تو باعث شدی مهندس مجیدی تیر به گردنش بخوره..جَوُون مردم و تا پای مرگ بردی روز عقدش... شک ندارم باعث کشته شدن خسرو جمشیدی هم تو بودی توی ترکیه... فهمیدی ما داریم میریم ترکیه، از اینجا کد فرستادی براشون که ما داریم میریم.. حالا به اونا میرسیم.... اما به وقتش... چون الان باهات حسابی کار دارم... الان بهم بگو از کجا شروع شد؟ اولین بار چی شد..
ساکت شده بود..
بهش گفتم:
+چرا لال شدی؟ اگر به حرف نمیای ، من شیوه های خودم و دارم.. به راحتی به حرف میارمت...پس بزار آروم و بدون دردسر شروع بشه و همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه...اینطور برای خودت هم بهتره.. حالا میگی از کجا شروع
شد یا نه؟
_چی بگم؟
+همونایی که باید بگی.
_من مقصر نیستم.