* مادرِ جوانِ مسجد!*
اتفاقی متوجه شدم سخنران معروفی در مسجد محله کناری برنامه دارد. تا حالا مسجد رو نمیشناختم به زور نقشه و نشان و بلد رسیدیم مسجد. بر خلاف انتظارم شلوغ نبود انگار اطلاع رسانی زیادی نشده بود و فقط بومی های همون محله توی مسجد بودند و باز هم برخلاف انتظارم مسجد پر بود از کودک و نوجوان و جوان!!
شب دومی که رفتم گفتم ببینم رمز موفقیت مسجد چیه که فقط پاتوق پیرمردها و پیرزن ها نیست.
به پشتی ترکمنی تکیه دادم و غرق تماشای جوانترهای مسجد شدم. خانم های همسن جوان و نوجوان گوشه گوشه مسجد کنار هم نشسته بودند، بچه دارها هم کنار هم و بچه ها به هم مشغول. حتی بچه هایی که از در تازه وارد می شدند هم دنبال دوستاشون توی مسجد می گشتند و دوستشون رو با خوشحالی پیدا می کردند ،مادرها هم ترجیح می دادند دوست ها را از هم جدا نکنند! انگار هیچ کس تنها نبود... در استراحت های بین نماز تا شروع مراسم گفت و گوها و احوالپرسی ها و بگو و بخندها بیشتر متعجبم کرد. گفت و گوها دو نفری نبود در دسته های بزرگتر ۵، ۶ نفری همه در حال خوش و بش بودند ...نوجوان ها با هم در مورد درس و کنکور و کلاس های مسجد صحبت می کردند. خانم های بچه دار از بچه ها و روزمرگی ها و کلاس های مسجد و پیگیری غایب های مسجد!
مسجدی بود شبیه مسجد رویایی ذهنم ! خانه خدا اینجا پر از مهر و عطوفت بود....از دور که نگاه می کردی حلقه های بسته سن های مختلف را میدیدی که با حلقه بغلی کاری نداره، ولی هر کدوم از آدم های هر حلقه تا پشت میز روبروی در ورودی هم در رفت و آمد بودند. آنجا که زن جوانی با لبخند پشت میز گردی نشسته بود. میزی که هم خادم مسجد رویش چای می ریخت و هم روزه دارها دور هم با نون و پنیر و سبزی افطار می کردند. هر خانمی که وارد مسجد میشد یا از دور سلام و علیکی با زن جوان می کرد یا نزدیک میشد و صمیمانه تر گفت و شنودی مومنانه بینشان شکل میگرفت. پیداش کردم فرد مشترک همه حلقه ها!!.
مادرانه توی مسجد میچرخید با همه خانم ها در هر سنی گفت و گویی با لبخند داشت انگار این زن جوان به استقبال همه می رفت و همه را بدرقه می کرد! دلم طاقت نیاورد از زن جوان پرسیدم شما مسئول بسیج مسجد هستید؟ جواب داد نه من اینجا سِمَتی ندارم. گفتم آخه انگار شما محور این مسجدی! جواب داد: نه من چون زیاد مسجد میام با همه آشنام. گفتم چقدر دخترهای نوجوون زیاد دارید بارک الله. گفت دیدم میام مسجد باهاشون یه کم سواد رسانه و قرآن هم کار کنم !
بقیه حرفاشو نمیشنیدم فقط تو ذهنم می چرخید که یافتمش!! برای جذب جوان تر ها و خانم های جوان بچه دار شاید یک خانم پخته جوان باید عَلَم را بلند کند و مادرانه تا شکل گیری این ارتباط ها و جذب جوانترها مقاومت کند. مقاومتی که رضای خدا و رسول رو در پی داره و یک محله را نجات خواهد داد
...
و او پروانه وار از جلوی رویم رفت تا دختر نوجوانی را که چند وقت بود به خاطر درسهاش مسجد نمیومد رو به اصطلاح خودش بچلونه!!
#جمعه
#مسجد_موفق
@davat_namaz