✅دیباج هشتاد و پنجم 🔶موازنه عرضه و تقاضا در «ابتذال» 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌پس از مدتها، همه دور هم در یک مهمانی جمع شده بودیم. چهره ها تغییر کرده بود، بچه ها قد کشیده بودند، دیوار خجالت و رودربایستی قطورتر شده بود. 📌بعد از اینکه چند دقیقه، به اندازه صرف یک چایی، به خوش آمدگویی و ابراز خرسندی از دیدار دوباره گذشت، کم کم صدای گامهای سکوت به گوش میرسید. سکوت که پشت در بود، در را گشود و رفت و در صدر مجلس نشست. هیبتش بر تمام مجلس سایه انداخت. 📌دیگر کسی حرف نمیزد، نگاهها از چهره ها گرفته شد و به سمت و سویی دیگر رفت. 📌کم کم چهره سکوت خوفناک میشد. سکوت همچون نمایشگری بزرگ، نشان میداد که هر یک از حاضران در مهمانی، سرگرم چه کاری است. 📌مردها آن سوتر، جوکهای بی مزه و مسخره تعریف میکردند و زور خنده را با بردن دستها به سمت دهان، میگرفتند. 📌آن طرفتر، زنها صفحه زندگی دیگران را ورق میزدند و میخندیدند و یا آه حسرت میکشیدند.👇👇