بسته زنجیر سلاسل آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه موسی و شعیب اَند وِرا بندهء درگاه در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذی‌شان روبندْ غبارِ رهِ زوّار به گیسو  ای زادهء زهرا، خلفِ سیّدِ لولاک در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک بال و پرِ خود فرش کند بر زِبَرِ خاک از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو گر بسته به زنجیر، تو را خصمِ سیه‌دل کِی کاسته شد رتبهء شیران ز سلاسل گردون پیِ تعظیمِ تو این‌سان شده مایل با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور بی مِهرِ تو ای نوگلِ گلزارِ پیمبر بر پای نخیزد به دَمَن لالهء احمر وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو   پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت از ما کنی آن روز گر از لطف، شفاعت بی‌رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو   ای نورِ خدا، شمعِ هدی'، مصدرِ ایمان دریای عطا، بحرِ سخا، منبعِ احسان ای یوسفِ آل نبی، ای مظهرِ یزدان افسوس که گردید تو را جای به زندان از کینهء دیرینهء هارونِ جفاجو 👇