🌷 ۷ شهریور ۱۳۹۵ -- سالروز شهادت شهید مصطفی رشیدپور شهید عزیز، متولد اول شهریور 1347 بود. در سن 15 سالگی وارد جبهه‌های دفاع مقدس شد و تا آخرین روزهای جنگ تحمیلی میدان را ترک نکرد؛ او رفته بود تا در میان پاک‌ترین انسان‌های زمان خود رشد کند و دست در دست آنها به پرواز درآید؛ اما از این قافله جاماند و این آرزو را در نهانخانه جانش پرورش داد؛ کسی چه می‌داند، شاید ذخیره‌ای الهی برای ماموریتی بزرگ‌تر بود و خود خبر نداشت؛ شاید قرار بود خون پاکش به دست شقی‌ترین انسان‌ها در دفاع از حرم آل‌الله بر زمین ریخته شود. و چه زیبا به آرزوی دیرینه خود در سوریه دست یافت و در سال 95 به شهادت رسید🕊🕊 شهید رشیدپور در یادداشتی، مدتی قبل از شهادت نوشته بود: «خدایا اگر از من راضی نشده‌ای، مرگ مرا نرسان، ببخش که بنده گنهکارت غیر از رحمتت امیدی ندارد، و تو خود می‌دانی که هرگز از رحمتت ناامید نشده‌ام و نخواهم شد و به همه گفته‌ام که چقدر خدای مهربانی دارم. می‌دانی که چقدر همسرم، پسرم و دخترم را دوست دارم، اما تو متکفل امور آنهایی و من می‌دانم وسیله‌ای بیش نبوده‌ام. عزیزانم را به تو می‌سپارم. اکنون از هر وقت دیگری خوشحال‌ترم... خدایا شکر!» او همچنین در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «شهادت، شوخی نیست! قلب آدمو بو می‌کنند، بوی دنیا و تعلقاتش را داد، رهایت می‌کنند. می‌گویند: برو درد بکش، پخته شو، منِیّت‌رو رها کن.» ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ا ✍️ علی هاجری: 👇 ❣️ همه‌رفیق ◽️ همیشه می‌گفتند شهدا مال این زمان نبودند، شهدا فرشتگانی بودند که به بهشت برگشتند، شهدا آسمانی‌هایی بودند که به آسمان برگشتند و... اما حکایت آقا مصطفی با همه فرق می‌کند. لااقل برای من این‌طور بود که آقا مصطفی مال همین دوران بود. آقا مصطفی مثل ما می‌خورد مثل ما می‌پوشید و مثل ما تفریح می‌کرد. شاید تنها فرقش این بود که حواسش به همه چیز بود و هوای همه را داشت. آقا مصطفی از مغازه‌های سر کوچه‌اش خرید می‌کرد. می‌گفت: این بندگان خدا بخاطر ما آمدند در این محل کاسبی زدند اگر ما برویم جای دیگر خرید کنیم نون این‌ها آجر می‌شود. به همین راحتی... رفیقش گفت: چقدر لباست قشنگ است. در جا پیراهن را درآورد و بهش داد. به همین راحتی یک دفتر داشت که تاریخ تولد فک و فامیل و دوست و آشنا را تویش نوشته بود. روز تولد هر کس که می‌رسید برایش یک پیام تبریک می‌فرستاد. به همین راحتی... هر روز به پدر و مادرش سر می‌زد و کارهایشان را می‌کرد. بقیه خواهر و برادرها هم برای این کار شیفت بندی کرده بود. به همین راحتی... پایه اصلی پیک‌نیک‌ها و گردش‌های شهری و استانی و کشوری فامیل بود و همه را با خودش همراه می‌کرد.‌به همین راحتی... ظاهر آدم‌ها برای آقا مصطفی فرقی نمی‌کرد. هر کس با آقا مصطفی رفیق بود فکر می‌کرد او از همه با مصطفی صمیمی‌تر است. به همین راحتی... بله آقا مصطفی کاملا زمینی بود، مثل همه ما. حالا آقا مصطفی در جمع ما نیست اما کاملا نظاره‌گر ماست. او همه‌رفیق بود و من نارفیق... 🚩🚩 پ.ن: ان‌شاالله اگر در طریق کربلا هستی چند قدمی هم به نیت آقا مصطفی بردار که کربلا رفتن امروز را مدیون او و رفیقش حاج حمید تقوی‌فر هستیم... 🌴 کانال