بیشتر از شاید37سال پیش دوتا مهندس باتحصیلات عالیه مسیرشون به صحرا اطراف کرج میخوره چوپونه جوونی رو زیر درختی وسط صحرا با گوسفنداش میبینن. با خودشون میگن بریم از تنهائی درش بیاریم. وقتی بهش میرسن بعد از سلام و احوال میبینن کتاب ضخیمی به زبان فرانسه دستشه ،شیمی تخصصي. بهش میگن عکسشو تماشا میکنی؟! میگه یه چیزائی هم ازش میفهمم. دوتاشون کتاب را ازش میگیرن ورق میزنن میبینن حاشیه کتاب نوشته هائی هست و خط خوردگی هائی؛ میگن اینا چیه؟! میگه اشتباهات کتاب هست. بله این میشه که دوساعت چوپان دانشمند برای دوتا مهندس مباحث سنگینی رو تدریس میکنه . ◀️ایشون شهید محمود ریاضی نامش روکتابهای درسی اوایل انقلاب بود نزدیکانش میگن شبها فقط20دقیقه پشت میز مطالعه اش میخوابید؛ اسیر خواب نبود. وارد دانشگاه که شد درس رو رها کرد، گفتن کجا ؟! گفت: تمام اساتید رو چک کردم چیزی برای یاد دادن به من نداشتند. مردم محلش قدمش را همیشه بابرکت میدونستن چون حالات معنوی و کراماتی هم ازش نقل شده... مثلاً درجبهه مدتها رزمنده ها آب نداشتن ومنبع خالی بود. دیدن محمود وضو گرفته ؛ سوال کردن از کجا آب آوردی ؟! اشاره به همون منبع میکنه!! واما شهادتش؛ اول انقلاب تو خرجی موشک بعلت تحریم مونده بودن تو ترکیباتش چه کنند هیچ نظریه ای جوابگو نبود. ترکیبات پیشنهادی محمود خوب جواب داد اون زمان آیت الله خامنه ای فرمودند حیفه ! شما خط مقدم نباید بری ؛ ولی خودش بعدها هم زمان و هم مکان شهادتش رو گفته بود و در خط مقدم در سال66بپرواز درآمد . 📎نابغه های گمنام... 🌷شهیدمحمودریاضی🌷