هم بچه های مسجد سپهسالار تعریف میکنن، هم همرزمهاش تو پادگان امام حسین و لشکر ۲۷ میگن همیشه آخر هیئت دستش رو میذاشت رو پهلوش و
روضه ی حضرت زهرا (س) میخوند.
عجیب حضرت زهرایی بود
برادر منصور اسدی همرزمش تعریف میکنه سه ساعت قبل از شهادتش
اومد داخل سنگر، نیمه شب بود
گفت اسدی بچه ها رو بیدار کن
خانوم حضرت زهرا (س) اینجاست
داره نگاهشون میکنه بگو ادب کنن...بعدش رفت و یه گوشه مشغول راز و نیاز شد.
یدالله که بعد از سه سال حضور تو جبهه هنوز وصیت نامه ننوشته بود شروع کرد زیر نور کم فانوس به نوشتن وصیت نامه.
اول سحر با قایق عازم شدیم یدالله شروع کرد تو قایق از حضرت زهرا (س) خوندن.
رمز عملیات یازهرا (س) بود.
یدالله که مسئول تخریب بود برای گرفتن دستور و بازکردن معبر باید خودش رو میرسوند به حاج قاسم سلیمانی که اون روز فرمانده محور عملیات بود
از قایق پیاده شد داشت میرفت سمت سنگر حاج قاسم...
یه خمپاره اومد
همه جا ریخت بهم به خودمون اومدیم دیدیم یدالله غرق خون به سجده افتاده...دستش رو پهلوشه و داره ذکر میگه.