ماجرای ازدواج مادر امام سجاد علیه السلام اخیرا فرد بیسوادی به نام مولوی گرگیج، با وقاحت و بیشرمی تمام اهانتی را نسبت به امامان معصوم و مظلوم شیعه بیان کرده که زبان و قلم از تکرار آن شرم دارد. تمام اراجیف وی بر اساس این ادعاست که خلیفه دوم، مادر مطهره و مکرمه امام سجاد را به عقد امام حسین درآورده است. براستی کدام عاقلی قبول میکند مثل امیرالمؤمنین، سلام الله علیه، باشد؛ ولی عقد سیدالشهداء و سید جوانان اهل بهشت را، مثل دومی جاری کند؟!! اما حقیقت ماجرا چیست؟ ▫▫▫ محمد بن جریر طبری، از علمای بزرگ شیعه است که در قرن پنجم (حدود هزار سال قبل) زندگی میکرده است. او کتابی دارد به نام "دلائل الامامه" که در این کتاب به اثبات حقانیت امامان شیعه پرداخته است‏. طبری در صفحه ۱۹۴ این کتاب، ضمن بیان احوالات بی بی شهربانو، مادر مکرمه امام سجاد علیه السلام، مینویسد: همين كه اسيران ايرانی وارد مدينه شدند عمر تصميم داشت زنان را بفروشد و مردان را بعنوان برده بگيرد و آنها را به کار بگیرد تا در هنگام طواف، افراد ناتوان و بیمار و پیر را روی دوش خود بگذارند و دور کعبه حمل کنند. امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: پيغمبر فرموده است افراد برجسته هر قوم و ملت را گرامی بدارید. عمر اعتراف کرد بله، من هم اين مطلب را شنيده‏ ام كه ميفرمود هر گاه فرد با شخصيت يك طائفه‏ اى پيش شما آمد او را احترام كنيد؛ گر چه مخالف شما باشد. امير المؤمنين فرمودند: پس تو به چه حقی به خودت این اجازه را دادی که با این بزرگوران، اینگونه رفتار کنی؟ اينها گروهى هستند كه خودشان به میل خودشان تسليم شدند و علاقه به اسلام دارند و من از نژاد اينها فرزندانى خواهم داشت. من شما و خدا را گواه ميگيرم كه سهم خودم از اينها را در راه خدا آزاد نمودم. تمام بنى هاشم، و نیز سایر مسلمانان از مهاجر و انصار گفتند: یا امیرالمؤمنین، ما نيز حق خود را به شما بخشيديم. امیرالمؤمنین فرمود: خدايا شاهد باش من تمام آنچه را ایشان به من بخشیدند، در راه تو آزاد نمودم. عمر گفت: چرا با تصميم من در مورد اين اسيران فارس مخالفت کردی و چه باعث شد كه بر خلاف راى من عمل كنى؟ امیرالمؤمنین دومرتبه فرمايش پيغمبر درباره احترام افراد با شخصيت را به يادش آوردند و اینکه این افراد، به میل خودشان مسلمان شدن را پذیرفته اند. عمر دیگر اعتراض نکرد ...... گروهى از قريش علاقه به ازدواج با آن بانوان داشتند. امير المؤمنين فرمودند: نبايد آنها را بر ازدواج مجبور كرد. اختيار را بخودشان بدهيد هر كس را كه خواستند انتخاب كنند. گروهى به شهربانو، دختر کسری اشاره نمودند. اختيار انتخاب را به او دادند و در حالی که در پس پرده بود، از او خواستگارى كردند. در حضور جمع به ایشان گفتند: از ميان كسانى كه از تو خواستگارى كرده اند كدام را انتخاب ميكنى؟ آيا علاقه بداشتن شوهر دارى؟ ایشان سكوت كردند. امير المؤمنين فرمودند: بشوهر علاقه دارد ولى حالا بايد منتظر بود تا چه كسى را انتخاب كند. عمر گفت: از كجا فهميدى تصميم بشوهر گرفته است؟ حضرت فرمودند: هر گاه بانوى با شخصيت بدون سرپرستی از يك طائفه خدمت پيغمبر ميرسيد، وقتى از او خواستگارى ميشد، دستور ميدادند به او بگويند تو بشوهر دارى‏ مايلى؟ اگر خجالت ميكشيد و سكوت ميكرد، همين سكوتش را دليل اجازه اش قرار ميدادند و دستور ازدواجش را صادر ميكردند. اگر ميگفت نه، اجبار بر پذيرش نميكردند. خواستگاران را به شهربانو نشان دادند. ایشان با دست به امام حسين علیه السلام اشاره کردند. باز براى مرتبه دوم از او تقاضاى انتخاب كردند؛ اين مرتبه نيز به زبان فارسی گفت: اگر انتخاب با من است، او را انتخاب کردم. و امیرالمؤمنین را ولی (وکیل) خود انتخاب کردند تا خطبه عقد جاری شود. حذيفه نيز خطبه عقد را خواند. امير المؤمنين به او فرمودند: اسمت چيست؟ گفت شاه زنان دختر كسرى. امیرالمؤمنین به زبان فارسی فرمودند: "نه؛ شاه زنان نیست مگر دختر محمد" او سیدة النساء و شاه زنان است. تو شهربانو هستی و خواهرت نیز مروارید است، دختر کسری. عرض کرد: آرى صحيح است. شهربانو با امام حسین ازدواج کرد؛ و خواهرش مروارید، با امام مجتبی علیه السلام. ❗این مطلب را منتشر کنید تا سایر مومنین نیز از اصل ماجرا آگاه شده و شبهات شیاطین در آنان اثر نکند. این مطلب در منابع زیر نقل شده است: 📚 دلائل الامامه طبری، صفحه ۱۹۴ 📚 العدد القویه (تالیف برادر علامه حلی) صفحه ۵۷ 📚 بحارالانوار جلد ۳۱ صفحه ۱۳۳ 📚 مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲