کژال 🍃🍃🍃🍃🌸 دو سه روزی گذشت و مامان حسام هم بهم گفت که باهاش حرف زده و حسام باز همون بهونه ها رو آورده و جای نگرانی نیست. برای اینکه یکم اوضاع بهتر بشه مامان حسام دعوتمون کرد آخر هفته بریم خونشون. اون روز از صبح یه دلشوره ی بدی داشتم ولی سعی کردم ربطش بدم به استرس عروسی و... اونجا همه دور هم در حال صحبت بودیم که صدای زنگ گوشیم بلند شد. نگاهی به صفحش کردم و دیدم شمارهی ،ناشناسه با اینکه من واقعا بی گناه بودم ولی از ترس فکر کنم رنگم پرید و به خاطر تجربه ی قبلیم جواب ندادم. حسام گفت: کی بود؟ نمیدونم ناشناس جواب نمیدم. چند لحظه بعد پیام اومد بدون اینکه نگاش کنم گوشی رو گذاشتم تو كيفم. حسام عصبی به نظر میرسید آروم کنار گوشم گفت: کیه کژال؟ گفتم که .نمیدونم نشناسم جواب نمیدم. گوشیتو بده به من چرا؟ چشم غرهای بهم رفت و گفت: گفتم بدش. با ترس دست بردم تو کیفم و گوشیمو درآوردم سریع از دستم گرفتش و بلند شد رفت تو حیاط بدون اینکه به بقیه نگاه کنم منم از جام بلند شدم و دنبالش رفتم وارد حیاط که شد لبه ی صبحانه خوری نشست و با اخم شروع کرد به گشتن تو گوشیم خیلی ازش ناراحت بودم با دلخوری :گفتم کارات خیلی توهین آمیزه! از حرکت چشماش که به راست و چپ میرفت مشخص بود داره چیزی رو میخونه با ترس رفتم جلوتر و کنارش نشستم و نگاهمو انداختم رو صفحه ی .گوشی حسام با غضب برگشت و غرید این کیه کژال؟ این نره خر کیه بهت زنگ میزنه و همچین پیامی داده؟ موبایل رو از دستش گرفتم و خوندم. نوشته شده بود کژالم نمیخوای جواب بدی؟ اینقدر عذابم نده. تو که میدونی من دوست دارم. سرمو بلند کردم و :گفتم به خدا نمیشناسم نمیدونم کدوم بی همه چیزیه که میخواد آرامشمو بگیره چند شب پیشم یکی زنگ زد و تا فهمیدم قصدش مزاحمته بلاکش کردم حتما بازم همونه حسام از لای دندونای کلید شدش در حالی که سعی میکرد صداشو پایین نگه داره :گفت منو خر فرض کردی؟ باید زودتر از اینا چیزایی که میشنیدم رو باور میکردم تو انگار نمیتونی مثل آدم سرت به زندگیت باشه. از حرفاش عصبانی شدم و :گفتم حرف دهنتو بفهم حسام دارم میگم نمیشناسمش. حسام از سر جاش بلند شد و با صدای بلند :گفت آره اینم مثل اون قبلیه که شمارش تو کیفت بود و انداختی گردن الهام. 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸