💕دلبرونگی💕
🌸🍃 خاطره باحال خواستگاری‌‌‌ 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 یه خاطره خواستگاری یادم آمد برای ۳۰ سال پیش من و یه خواهر و یه برادر بزرگتر از خودم که هرسه دانشجو معلم بودیم با مادرم ،مثل همولایتیهای دیگر مان، سرِ مزرعه مشغول کار کشاورزی بودیم که دیدیم دو نفر آقا از دور به سمت گندمزار نزدیک می شدند میگفتیم اینا کی هستن و کجا میرن برادرم گفت اینا احتمالا چوبدار هستند و برای خرید گاو و گوسفند میآیند ما همچنان سرپایین و کمر خمیده مشغول کار بودیم که صدای خدا قوت شان را شنیدیم وبا مادرم احوالپرسی کردند از مادرم خواستند نزدیکتر برود و در کمال تعجب اونی که آشنا بود مرا برای رفیقش خواستگاری کرده بود البته جفتشان فرهنگی بودند 🤗🤩 وقتی مادر برگشت گفت خواستگار بودند همگی زدیم زیرخنده😂😎 تا یکهفته میگفتیم و میخندیدیم برادرم که خیلی اهل مزاح بود گفت ما شنیده بودیم در صحرا گاو و گوسفند معامله میکنن نمیدونستیم خواستگاری هم میکنند ... واقعا که بحقّ چیزهای ندیده ونشنیده 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸