🌹
من هاجرم متولد ۱۳۱۲ هجری در یکی از روستاهای آذربایجان به دنیا اومدم🌹
بغض داشتم و بغضم باعث تلخی غذا شده بود...
حسن غذاشو خورد و رو به من گفت: دستت درد نکنه زحمت کشیدی...
هه بخاطر پریچهر چه کتکها که خوردم و بخاطر پریچهر محترم شدم...
حسن غذاش رو خورد و بعد از غذا رفت و بهترین لباسش رو پوشید و موهاش رو آب زد و درست کرد...
حسن ایستاده بود سوت میزد و موهاش رو آب میزد...
چقدر خوشحال بود که قراره به زیباروی خودش برسه...
حسن: ننه بریم دیگه...
ننه: آقات میگه شب میریم...
حسن: نننههههه..
برای اگاهی از شرایط کانال وی آی پی👇
@h_7678
🧶دلتو بسپــار به مـن🧶