قلم دست گرفتم بنویسم از نبود ِ شما ، گفتند حاجی که نرفته هنوز هست .
ولی حاجی دیگه نیستی ، هستیا . .
هستی .
تو قلبمون ، تو روحمون ، تو وجودمون ، تو فکرمون ، تو خاطراتمون . .
ولی اونجور نیستی که بچههای شهدا با دیدنتون بپرن بغلتون و اونقدر محکم بغلتون کنن و اشک بریزن تا با شما آروم بشن .
اونجور نیستید که بشید دلخوشیِ آخر هفتههای بچههای شهدا ، تا نقاشی هاشونو ، شعراشونو ، حفظِ قرآنشونو با ذوق براتون بخونن و نشون بدن .
اونجور نیستید که بشه باهاتون سلفی گرفت و اون عکس بشه بهترین قابِ آلبوم .
اونجور نیستید که با دیدنتون بریم و با اشک و بغض و افتخار بگیم " حاجقاسمودیدم "
حاجی روزا بدون ِ شما نمیگذره .
شبا بدون ِ شما صبح نمیشه .
این آشفتگی ، دربهدری ، خستگی ، داغونیها ، زخمها بدون ِ شما انتهایی نداره .
این بغض و دلتنگی بدون ِ شما ، پایان ِ آرومی نداره .
دلتنگیم حاجی خیلی دلتنگیم . .