برای داییِ سببی ام
بعضیها جور دیگری در ذهن میمانند
غریبههایی که با سببی جزءِ آشناهایتان میشوند و از نسبیها گوی سبقت را در مهربانی میربایند
من به سبب ازدواجم با غریبههایی آشنا شدم که مهربانی آنها از نسبیهایم بیشتر و بیریاتر بود
دایی محمدِ عزیزِ همسرم، یکی از آن غریبههای آشنا شدهای بود که در بیست سال آشنایی با او به اندازهی سر سوزنی از او آزرده خاطر نشدم
دایی عزیزی که با منِ غریبهی آشنا شده، همچون یک دایی نَسبی، به مهربانی رفتار میکرد و این سؤال را در ذهنم ایجاد میکرد که مگر میشود سببها از نَسبها جلو بزنند...
منش این دایی عزیز ما در این سالهایی که افتخار آشنایی با او را داشتم به من آموخت که جز مهربانی در این دنیا چیزی باقی نخواهد ماند
و مگر انسان چه چیزی جز این میخواهد
که وقتی بار سفر را بست و به دیار باقی رفت همه به نیکی از او یاد کنند
دایی محمد، فقط دایی همسرم و دخترهای من نبود، شاید بیشتر از همه دایی من بود
و حالا که به روزهای سالگرد کوچش نزدیک میشوم و یادم میافتد که خانهام در نوروز امسال میزبان او نیست، قلبم فشرده میشود.
✍🏻
زهرا کبیریپور
#انتشار_خوبیها
💠
@Delneveshteeee