فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 لابد صدبار این فیلم را دیده‌اید، صحنه عجیبی‌ست! تروریست مسلح با قریب ۲۵۰ فشنگ آماده شلیک در حال دویدن به سوی سوژه(مردم بیگناه) است. صدای فریاد و گریه زنان و کودکان وحشت‌زده و لرزش‌های شدید دست تصویربردار فیلم حکایت از لحظاتی سخت و نفس‌گیر دارد. همه چیز مهیای رقم خوردن فاجعه‌ای تلخ و خونبار است، که از پشت ستون یک شیرمرد، یک جوانمرد دل به دریا می‌زند و تروریست نابکار را زمین‌گیر می‌کند. قاعده رسانه می‌گوید؛ این قهرمان باید به مردم شناسانده شود و جانفشانی و ازخودگذشتگی‌اش ستایش شود. اما قاعده کار امنیتی می‌گوید او باید گمنام بماند و در این گمنامی مقدس انتظار روزی را بکشد که خون‌ش پای امنیت و آرامش این مردم ریخته شود... سکانس پایانی فیلم "روز صفر" را یادتان هست؟ بعد از اینکه شخصیت مامور اطلاعاتی فیلم با بازی خوب امیر جدیدی دیالوگی زیبا با خود زمزمه می‌کند: بالاخره یه روز اتفاق میوفته؛ وقتی احساس میکنم یکی پیشونیم رو نشونه گرفته... کمتر از یه ثانیه طول می‌کشه ولی تو اون یه ثانیه فقط دارم به این فکر می‌کنم که کاش یه‌جوری بزنه که مردم صدای شلیک رو نشنون. صدای شلیک بدجوری می‌ترسونتشون... زندگی کردن تو وحشت حقشون نیست. قرار بود جنگیدن فقط سهم ما باشه… اصن کاش وقتی بزنه که رو دامن دماوندت باشم، یا وسط خزرت، یا خلیج فارس، یا یه‌جایی که تو بیشتر از همیشه باهام بودی، بزنه و همه این کابوس رو تموم کنه. فقط خیالم راحت باشه که همه راحت دارن تو خیابونا قدم میزنن و میگن و میخندن، اونوقته که منم دیگه آروم میشم...