🕰 خانم را دیدم که بعد از مکثی دنبال آقا رضا دوید و صدایش کرد. –آقا، آقا، یه دقیقه صبر کنید. آقا رضا خیلی دورتر از ستونی که من پشتش ایستاده بودم. متوقف شد. آن خانم هم خودش را به او رساند و همانطور که موهای پریشانش را زیر شالش می‌داد، سربه زیر شد و شروع به صحبت کرد. دیگر حرفهایشان را نمی‌شنیدم. ایستادن آنجا بی‌فایده بود. به طرف طبقه‌ی بالا راه افتادم تا پیش بلعمی و بقیه بروم. بیتا خانم کنار بلعمی نشسته بود و دستهایش را در دستش گرفته بود و با بُهت به حرفهایش گوش می‌کرد. مادر هم کنارشان نشسته بود. انگشتهایش را در هم گره زده بود و متفکر نگاهش را به زمین چسبانده بود. نزدیکشان که شدم دیدم بیتا خانم سرش را با دستهایش گرفت و گفت: –باورم نمیشه، مگه میشه. یعنی شهرام یه بچه داره؟ یعنی من نوه دارم؟ بلعمی همین که من را دید گفت: –ایناها، شاهد از غیب رسید. از اُسوه بپرسید. اون در جریانه. بیتا خانم از جایش بلند شد و شرمنده نگاهم کرد و گفت: –من از تو خیلی شرمنده‌ام. ما در حق تو خیلی بد کردیم. ولی کاش یه جوری بهم می‌گفتی که شهرام زن و بچه داره. کاش از اول همه چیز رو... مادر حرفش را برید. –بیتاخانم ما هم خبر نداشتیم تازه فهمیدیم. بعدشم با این همه حرف و حدیث که پشت دختر من بود تو حرفش رو باور می‌کردی؟ احتمالا یه تهمت دیگه هم بهش می‌زدید و می‌گفتید از لجش داره این حرفهارو میزنه. بیتا خانم سرش را تکان داد. –بگید، هر چی دلتون میخواد به من بگید. حق دارید. شهرام خیلی در حق اُسوه بد کرد. حالا چطور تو روی مریم خانم نگاه کنم؟ خود شهرام چه جوابی داره به من بگه؟ به مریم‌خانم بگه، به شماها بگه...گریه‌اش گرفت. با همان حالت گریه ادامه داد: –این همه دختر برای ازدواج بهش پیشنهاد می‌دادم یه کلمه نمی‌گفت من زن و بچه دارم. چطور دلش امد این کار رو بکنه؟ وای خدایا اگه من براش زن می‌گرفتم چی؟ بعد از یه مدت جواب خانواده دختر رو چی می‌خواستم بدم، بالاخره که همه‌چی معلوم میشد. موقع حرف زدن هم مدام روسری‌اش را در دستش مچاله می‌کرد. بلعمی هم بلند شد و دستش را گرفت و گفت: –مامان جان حالا که هیچ کدوم از این اتفاقها نیوفتاده، پس جای غصه خوردن نیست. الان فقط باید دعا کنیم شهرام حالش خوب بشه. ابروهایم بالا رفت. بلعمی چه زود خودمانی شد. با صدای زنگ گوشی‌ام چشم از بلعمی برداشتم. آقا رضا پشت خط بود. وصل کردم. –چی شد آقا رضا؟ –پرداخت کردم. فقط الان میرم شرکت. چون این خانم خیلی اصرار می‌کنه که بگم کی خواسته حسابش رو تسویه کنه، هر جا میرم دنبالم میاد. برای این که شما رو نبینه بالا نمیام. تشکر کردم و از او خواستم که بگوید از کارت خودش چقدر پرداخت کرده و من چقدر به او بدهکار شدم. ولی او قبول نکرد و گفت که از کارت خودش چیز زیادی پرداخت نکرده و می‌خواهد همین مبلغ ناچیز را هم در این کار شریک شود. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva ...