هدایت شده از تبلیغات عجایب
یکی از رفقا میگفت:"قصد داشتم گفتم برم و از یه زن خوب بخوام..رفتم و درخواستمو به آقا گفتم...شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️هر جای حرم که میخوابیدم خادما رو سرم خراب میشدن که...😢"آقا بلند شو..."متوجه شدم کنار یه عده با پارچه خودشونو به نیت شفا بستن…کسی هم کاری به کارشون نداره.رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و.......تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️صبح شد...پارچه رو وا کردم با صحنه ای روبه رو شدم که👇😳 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d