تا به علی آقا گفتم منم با خودت ببر کربلا!
یه نگاهِ چپ چپ بهم کرد و یه نگاه به فسقلیمون که جاشو کثیف کرده بود و داشت جیغ میزد!
چشمامو به حالتِ التماس ریز کردم و با یه غمی نگاش کردم که یهو گفت لا اله الا اللّه از دستِ این دختر ...!!! پاشو ساکو ببند میریم 😒 حالا هنوز روم نشده بود بهش بگم من دوباره🙈 ...
ادامه ی داستانِ زنده ی سفرِ #اربعین ما اونم با پای پیاده🥺👇
https://eitaa.com/joinchat/2226520107C68d3bdd90e