"نسیبه زن با اصل و نسب را گویند." صبر کردم؛ صبر هم این بار آرامم نکرد! قاب عکست بر در و دیوار؛ آرامم نکرد عازمت کردم بدون هیچ ترسی تا حرم از تو دل کندم ولی این کار آرامم نکرد آمدی و کودکت را با کفن کردی بغل زیر چادر گریه ی بسیار آرامم نکرد... بی تو من دلتنگ شالیزار و بارانم هنوز جاده های قم به رشت انگار آرامم نکرد من نمی‌گویم نسیبه نسبتش بادرد چیست؟ درد هم با این تن بیمار؛ آرامم نکرد... قصه هایت را برای بچه هایت گفته ام قصه ها با اینهمه تکرار آرامم نکرد... بیقرارم! بیقراری که تمام سالها... گریه های خانه و گلزار آرامم نکرد ای شهید ِروز تاسوعا که دیدم تشنه ای هیچ چیزی جز همین دیدار آرامم نکرد💔 @emswar