محمدِ ، مشتاقانه انتظار می‌کشید پسرعموهاش رو که یه سال از دیدارشون می‌گذشت، ملاقات کنه🤩 هفته‌ها قبل از دیدار، محمد در مورد همه سرگرمی‌هایی که اونا می‌تونستن با هم داشته باشن، خیال پردازی کرده بود! 😁😇 از جمله ساختن قلعه توی حیاط🏕 و دیدن فیلم ویدیویی🎞 جنگ ستاره‌ای محبوبش😍 مادرش بهش یادآوری کرد که تو آخرین دیدار، پسرعموهاش می‌خواستن به موزه ورزش🏯 برن و قرار شد که واسه دیدار برگشت برنامه‌اش رو بذارن. محمد علاقه‌ای به این برنامه نداشت و بیشتر مشتاق عملی کردن برنامه‌های خودش بود! 😉🙃 بالاخره وقتی پسرعموهای محمد اومدن اون دل شکسته و ناراحت شد☹️🤭 چون پسرعموهاش می‌خواستن بسکتبال🏀 و اسکیت⛸ بازی کنن و اصلا علاقه‌ای به چیزهای علمی - تخیلی نداشتن! 😰 ══════════════ ❀•@Eema_MBTI