میخواهم گوشه ای از زیبایی اقایی را برایتان بگویم که بهار سخنش دنیایی به حرکت در می اید...‌ اقایم مردی است هفتاد و هشت ساله با صورتی سفید و عینکی ساده که چهره اش را اشنا و اشناتر میکند موها و محاسنی سفید به رنگ دندان ،، پر از جذبه ای است که نگاه نگران همه ی سربازانش را گرم میکند لباسهایش هم لباس پیامبر است.قبا و عمامه ،چفیه و کفش های ساده از جنس طلبه ،، بااقتدار که قدم بر میدارد گویی دل ادمی را میخرد ،چروک دستها و پیشانیش اورا دیدنی تر میکند وقتی که سخن میگوید و انگشتر زرد رنگش در دست خود نمایی میکند میپندارم چون سلیمان نبی قدرتی والا تر دارد 😍 اقای من چون عطر گلهای رز و شببو عطراگین نور محمدیست گاه میگویم عطوفت و مهربانیش بی مثال است چقدر مرد خدا از عشق الهی لبریز است لبخندش را دوستدارم هرگاه که میخندد چشمانش معصوم تر و دلنشین تر میشود از هیچ چیز نمیترسد و نمیگذارد سربازانش هم بترسند یک کلامش غوغایی در جهان میکند که همه میل به دیدارش دارند از خوبی بی مثال و اقتدارش تنها میتوانم به دست جانباز او اشاره کنم یک دست که یادگار یک انفجار است سالها میگذرد و روز به روز دلداگانش بیشتر میشود گاه به خوبی و روح والای ایشان قبطه میخورم چه میشود که تو خلاصه شوی در یک جمله ی حرف من اقاجان!!! چه میشود که تو بشوی فرمانده ایی که یک دنیا جان برایت میدهند!!! چه شد که هرگاه عرصه برما تنگ گشت به دعای شما گشایش شد!!! اقای من... سید مقتدر من... کی میشود دیدار تو محقق شود برایمان... اقا جان در دنیایی که رنگ از رنگانگیش رفته است تنها رنگ عمامه ی تو راهنمای راهمان است اقاجان.. هرگاه در خم جوانیم کوتاهی کردم نام تو مرا یاری کرد.... یاریمان کن نگذار به بیراهه ی جهالت برویم که، ما جوانان بنی فاطمه ی اربابیم بارالها،به حرمت شهیدانتان رهبرم را در سایه سار خود حفظ بفرما لبیک یا خامنه ایی لبیک یا سید علی @Efshagari2020