یادم نمی‌ره اوّلای صبح... نرسیده به نجف، جلوی ماشینمون رو با 😳 بله با گرفتن برای پذیرایی! می‌گفت: زائر قدم بذار رو چشمهای ما... راننده عراقی‌مون می‌گفت: نایستیم، واقعا می‌زنن!!! دلم برا صفاشون تنگه | @ehsanSaadi | بساط فقیر