💔اشعار محسنیّه🕯 🔥هرچه شد بین در و دیوار شد🥀 🖤محسن است این یا که اصغر روی دستان حسین 🥀یا که او باب الحوائج، خفته اندر کاظمین 🖤محسن است این یا که اکبر پیش چشمان پدر 🥀یا که زین العابدین؛ شاه شهیدان را پسر 🖤محسن است این غنچه یا بابش علی اندر سجود 🥀من  ندانم  پشت در، در شعلهِ آتش که بود 🖤محسن است این یا که مولانا علی موسی الرّضا 🥀پادشاه طوس و بر حکم و قضای حق رضا 🖤محسن است این یا جواد و صاحب جود نبی 🥀یا که  ابن  پاک  او  مولای عالَم  عسکری 🖤محسن است این یا حسن یا باقر علم نبی 🥀یا امیرالمومنین است افتخار هر ولی و هر وصی 🖤محسن است این یا پیمبر یا نبیست 🥀یاکه خورشید ولایت، جان من مولی علیست 🖤محسن است این یا که صادق مظهر علم نبی 🥀 او که باشد ظلم  دشمن از  لسانش  منجلی 🖤محسن است این یا قمر در پشت در آمد پدید 🥀 یا که خورشید دهم بود و عدو  او  را  ندید 🖤محسن است این یا که قاسم یا که عون و جعفر است 🥀یا که یاس مصطفی در لاله زارش پرپر است 🖤محسن است این یا که عبّاس خجل در علقمه 🥀یا که زینب در  خیام و  سوی  دیگر  حرمله 🖤محسن است این یا که مامش فاطمه در پشت در 🥀 یا علی اصغر تلذّی می کند بر روی دستان پدر 🖤محسن است این یا جمیع لاله ها پرپر شده 🥀یا که آنجا قتلگاه است و حسین بی سر شده 🖤محسن است این یا که نسل پاک زهرا جملگی 🥀در میان شعله می سوزند و اندر حیرت و آشفتگی    🖤با تحیّر پیش مولی رفتم و جویا شدم 🥀شرح حالش را شنیدم، بعد آن گویا شدم 🖤چون که یاسی پشت در با غنچه ای پرپر شده 🥀 کربلا اندر  بلا و  شاه  دین  بی  سر شده 🖤پشت در محراب خون است و علی فرقش جدا 🥀قتلگاه اکبر است  و  آن  شهید  سر  جدا 🖤پشت در باب الحوائج کنج  زندان  آمده 🥀سندی با زهر  جفا  با حزب شیطان آمده 🖤پشت در زهری به سلطان خراسان می دهند    🥀بلبلان اندر فغان و جان به جانان می دهند 🖤پشت در، مهدی نهان و جمله اندر تاب و تب 🥀ظلمتی گشته عیان و جمله عالَم گشته شب 🖤پشت در، قلب بنی آدم همه غمگین شده 🥀فرق شاه عالَمی با  خون  سر  رنگین  شده 🖤پشت در یاسی و داسی آن طرف دست عدو 🥀مشک ساقی گشته بی آب و خجل باشد عمو    🖤پشت در لیلا سر  نعش  علی  اکبر  رسید 🥀فضّه چون آمد به دستش غنچه ای پرپر رسید 🖤پشت در، آتش به قلب لیلی و مجنون زده 🥀غنچه اندر آتش است و دست و پا در خون زده 🖤پشت در، یک مادری را پیش دختر می زنند 🥀با دل پر کینه  او را  پیش  حیدر  می زنند 🖤پشت در  نسل  علی و  فاطمه  پرپر  شده 🥀سوگ  آل  مصطفی؛  غم نامه  دفتر  شده 🖤غنچه است در پشت در، یک قطعه از یاس کبود 🥀محسن است او هم حسین و هم علی اندر سجود 🖤چون که آتش  بر در زهرای  اطهر سر کشید 🥀 فرق  مولایش  شکست  و  اکبر  او  پر کشید 🖤غنچه، پرپر گشته و یاس کبود اندر زمین 🥀 چون که اندر پشت در ابلیس دون آمد کمین 🖤پشت در، عجّل وفاتی؛ گشته آوای جلی 🥀سوگ آل مصطفی بر جمله عالَم منجلی 🖤پشت در، صوت حزین مادری بشکسته دل 🥀همسری در کنج خانه  از  نگاه  او  باشد خجل 🖤پشت در؛ عجّل فرج؛ زهرا تمنّا می کند 🥀حاجتش روزی روا و حکمش امضا می کند 🖤پشت در زهرا به دیوار غمین سر می نهد 🥀چون طبیب آید ز رَه باشد که درمان می نهد 🚪🥀🔥