داستان _عبرت_آموز_ 🌹سرگذشت مهدی ازتهران 🌹 اومدند داخل خونه و (سانسور)……. با شنیدن این حرفها حالم بقدری بد شد که مثل یه ادم فلج افتادم،،،،فکر میکردم سکته کردم اما خداروشکر چند روز بعد حالم خوب شد….. اون‌ مردهای حیوون صفت با دختر نه ساله ام کاری کردند که اگه داروهای ارامبخش نخوره مثل دیوونه ها میشه….. اون دو تا نامرد عضو ثابت نظافت ساختمان ما بودند و همه بهش اعتماد داشتند…..نمیدونم چرا !!؟؟؟؟چرا خانواده ی من؟؟؟؟؟ الان حالم داره از زمین و زمان بهم میخوره…..اگه تاوان اون روز و مرگ مریم رو دارم پس میدم چرا با خانواده ام؟؟؟؟؟چرا با دختربچه ی ۹ساله ام؟؟؟؟؟؟؟مگه گناه اونا چیه؟؟؟؟ زندگیم شده جهنم…… حتی عرضه ی خودکشی هم‌ندارم تا مثل مریم راحت شم….. کلام آخرم اینکه بهشت و جهنمی در کار نیست بخدا…هر چی هست همش اینجاست و‌همینجا تاوان پس میدیم.،،…پس مراقب رفتارمون باشیم.. 😍😊 @Energyplus_ir