#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#شراره ادامه قسمت۸
_:بابات بفهمه یه پسر بهت گفته دوست دارم اونم یه پسر نشون کرده سرتو میبر.ه میدونی که؟ سرمو به نشونه آره پایین آوردم
_:خب اگه میخوای نگم خودتو برای خواستگاری هفته بعد آماده کن بزار این پسره هم اگه هوا برش داشته از سرش بیافته وگرنه خو'ن به پا میشه منو با خواهرم در نیانداز تو که میدونی چه سلطیه ایه ؟ _:باشه ..مامان باشه. مادرم سرمو دوباره بو.سید. :آی قربون دختر خوشگلم بشم ! بزار خوشبخت بشی به کوری چشم حسو.دات شنیدی که خیلی حبیب و خانوادش پو .لدارن ! ژاله نامزد بشه تو میمونی تو این خونه میشی کلفت خواهر برادرات و بچه هاشون ..پس لگد به بختت نزن مادر. ..کاش مادر بودی میفهمیدی چی میگم ...الانم بلندشو صورتتو یه آب بزن بیا پایین میگن مردم دیگه شاه رو نمیخوان دارن تلویزیون میزارن تو حیاط ببینیم چخبره بیا مادر بلندشو ...
چشمی گفتم و بلند شدم.
ولی تا خواستیم از اتاق بیرون بریم ....
ادامه پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir