🤝♥️ قسمت۱۲ .  دستهامو محکم از عصبا.نیت مشت کردم. .به حدی که ناخن هام کف دستمو زخم کرد ..از درون آتیش گرفته بودم و همون لحظه مصمم شدم برای اردواج با حبیب اینکه مادرم حق داشته ! نفسمو عمیق  بیرون دادمو بدون هیچ حرفی تاخود خونه با خالم رفتم وتا رسیدیم.مادرم منو برد تو اتاق. .یه روسری خوشگل سرم کرد ..جلو موهامو مرتب کرد. پیشونیمو بو.سید و گفت. .تا اومدن اونا اینجا بمون. .نمیخوام امروز کار کنی.  میخوام ببینن چه دختر ترگل ورگلی دارم ! مامان قربونت بره براش لبخندزدم_:چشم مامان ! فقط خستم میتونم کمی بخوابم ! _:آره مادر بخواب خودم میام بیدارت میکنم .. ادامه پارت بعدی👎 😍😊 @Energyplus_ir