#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#شراره #ادامه قسمت29
. بغضم شکست خودمو رها کردم و زار زدم. نشستم تو ماشین ..گریه امونم نمیداد.
حبیب حتی یک بارهم نگفت. گریه نکن ..نخواست ارومم کنه ..فقط رانندگی کرد. .بعد چند لحظه با گریه گفتم .._:شیدا برای اینکه آبروش و نبرم اون درو.غ ها رو گفت _:یک کلمه هم حرفش دروغ نبود ..!
_:حبیب ؟؟ نگام کن، داد زدم. _:گفتم نگام کن.حبیب با اکراه برگشت سمتم .._:بله. ..بفرما ..نگات کردم !:چرا فکر میکنی من باید باور کنم شیدا زنته ؟ هااا؟ چرا فکر میکنی من باید این اراجبف رو باور کنم ..نتر.سید به کسی نمیگم چی دیدم. خاک تو سر شیدا که دخترا..نگیشو به باد داد....
ادامه پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir