سلام اسم هوراست... گاهی به تقدیرخودم ورضاکه فکرمیکنم میبینم هردوتامون خیلی زودتقاص کارمون روپس دادیم بعدازگذشت چندسال هنوزم،خیلی وقتهاکه باخودم خلوت میکنم میبینم سریه هوس ودوستداشتن پوشالی اینده ام روخراب کردم توزندگیم موقعیتهای زیادی برای ازدواج داشتم..اماوقتی میفهمن چه مشکلی دارم قبول نمیکنن میرن،،من یه زنم که تااخرعمردرحسرت مادرشدن بایدبسوزم،میدونم الان خیلی هاتون میگیدرحم اجاره ای هست..اما خیلی از مردها قبول نمیکنن ومن دیگه نمیتونم حس خوب بارداری روتجربه کنم..هنوزم بعدازگذشت سه سال کسی نمیدونه بین من وشوهرخاله ام چی گذشته،شبی نیست که ازخدابابت اشتباهی که کردم طلب بخشش نکنم،،اگرازحال روزالانم میخواید بدونید باید بگم من هنوزم توهمون مرکزنگهداری ازبچه های بی سرپرست کارمیکنم عاشق بچه هاهستم وچندباری ابراهیم برام پیغام فرستاده که برم باهاش حرف بزنم..امانمیدونم میتونم باکسی که راحت حرفهای رضاروباورکرداعتمادکنم یانه..هرچندمن نمیتونم هیچ وقت به ابراهیم حقیقت روبگم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir