#Phrasal_verb
_
To Fill in
_
1. To write all the required information onto a form
به زبان ساده میشه پر کردن فُرم
حالا انواعش دیگه مثلا فرم ثبت نام
توی این مورد میتونید از" fill out " هم استفاده کنید.
To fill in the form ✅
To fill the form in✅
2. پرکردن یه جای خالی مثل چاله، اونم به طور کامل
To fill in sth ✅
To fill sth in ✅
3. To fill in for someone :
to do someone's job for them while they are not available.
ینی جای کسی رو پر کردن. مثلا یه جایی قرار بوده تدریس کنم، حالا نمیرسم برم از دوستم خواهش میکنم که جای من بره و کاری که من قرار بود انجام بدم رو به جای من انجام بده. 😌
Exm : She'll fill in for him while he's at the conference.
• با این معنا، این وِرب intransitive هست، ینی اگه خواستید میتونید object نیارید، ینی واجب نیست که بگید جای کیو داری پر میکنید 😄
اما اگه خواستید بگید باید از for استفاده کنید.
به اندازه کافی روشن بود؟ 🤓
4. To fill someone in on sth
•To update someone on what has already happened.
به معنای در جریان گذاشتن و با خبر کردن کسی، مطلع کردن
Exm1 : I think you'd better fill me in on what's happening. 🧐
Exm2 : Josh filled me in on what had been agreed at the meeting.
• To give someone details abiut something
توضیح دادن و شرح دادن
Exm : Let's go! There's no time to explain, I'll fill you in on the way.
• این جا دو تا object داریم.
Someone
و
Something
___
@English_4U 🫀