🌷دعای پدر و مادر را برای شهادتش می خواست. نوبت که به من رسید تا رضایتم را جلب کند.من را توی یکی از اتاق ها کشاند، حال و هوای خاصی داشت و با حالت خضوع پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
گفتم: پسرجان من برادر شهیدم.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی؟
گفتم:من پدر آزاده ام.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی؟
گفتم :من پدر دو جانبازم.
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
گفتم: من خودم جانباز شیمیایی ام. همه اینها ارزش یک شهید ندارد؟
پرسید : شما نمی خواهی پدر شهید باشی ؟
🌷دیدم جواد دیگر جواد روزهای قبل نیست او راه خودش را انتخاب کرده و گفتم :برو هرچه خدا بخواهد.
بله او راه خودش را انتخاب کرده بود و با این کارها فقط مسیرش را صاف و هموارتر کرد.
✍راوی پدر شهید
"شهید مدافع حرم مهدی محمدی منفرد"