حسین یکی از خلبانان شاخص جنگ بود، از کسانی که همراه با شهید دوران و شهید یاسینی نیروی دریایی عراق را همان ماه های اول جنگ از کار انداخته بودند.
یک روز به باغ پدر رفته بودیم و با هم قدم می زدیم، گفتم: داداش حسین، تو که سقف پروازی ات پر شده، دیگه پرواز برای تو بسه، بهتره فرماندهی یک پایگاه یا کار در تهران را قبول کنی!
خم شد و یک کلوخ از کف باغ برداشت. آن را جلو من گرفت و گفت این خاک را بیشتر دوست داری، یا شوهرت!!
منظورش را فهمیدم. گفتم: این خاک را!
گفت: این را بیشتر دوست داری یا بچه هات؟
گفتم: این خاک را!
گفت: منو بیشتر دوست داری یا این!
گفتم: این خاک را!
گفت: خواهرم، این خاک را دارند از ما می گیرند، آن وقت به من می گی رده پروازی ات پر شده پرواز نکن. اگر لازم باشه تو هم باید برای دفاع از این خاک بری!!!
می گفت: اگر ذره ای از خاک وطنم ته پوتین سربازان دشمن چسبیده باشد آن را با خونم در زمین وطن می شویم و نمی گذارم که حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این بعثیان متجاوز با خود ببرند!
همیشه میگفت: اگر روزی شهید شدم من را روی مرتفعترین قلهها دفن کنید تا چشمی باشم برای مراقبت از مرزهای کشورم!
وقتی شهید شد، پیکر بی سرش را در زادگاهش دفن کردند. مدتی بعد بقایای هواپیما و سرش در ارتفاعات سنقر کردستان پیدا شد که به درخواست مردم محلی سرش همان جا دفن شد تا همانطور که خودش دوست داشت در ارتفاعات ایرانزمین، دیدهبانی برای حراست از خاک ایران باشد!
هدیه به خلبان شهید حسین خلعتبری صلوات
⭐️🇮🇷⭐️
امروز هم شرکت در انتخابات، مصداق دفاع از خاک این کشور است.
جانم فدای خاک وطنم
🗳🗳🗳🗳🗳🗳🗳