٩٥_روز_زندگی_حضرت_زهرا_س بخش ۱۶ ⭕️ ؛ این نیست، است! ✅ سلمان فارسی می‌گوید: خلیفه به عمر دستور داد با ۳۰۰ نفر به خانه علی ببرند و او را برای بیاورند. به خانه می‌رسند و در می‌زنند. فاطمه پشت در می‌آید و می‌گوید: "ای گمراهان! چه می‌خواهید؟" عمر جواب داد: چه شده که علی در خانه نشسته است و تو جواب می‌دهی؟ فاطمه می‌گوید: "سرپیچی تو باعث شد تا من بیایم و را تمام کنم" عمر پاسخ داد: این حرفهای زنانه را کنار بگذار و علی را بیاور. فاطمه می‌گوید: "هرگز چنین نمی‌کنم، مرا با حزب می‌ترسانی ؟!" ✅ عمر دستور می‌دهد هیزم بیاورند و جلوی در و اطراف خانه بگذارند. سپس با صدای بلند به علی می‌گوید: اگر خارج نشوی و بیعت نکنی، خانه را خواهم زد. فاطمه از پشت در می‌گوید: از خدا بترسید. عمر در را زده و آن را با لگد باز می‌کند. دختر پیامبر بین در و دیوار صدمه دیده و افتاده است. با شمشیر در غلاف، به بازو و پهلوی ایشان می‌زند. آنچنان می‌شود که محسن، فرزند ۶ ماهه‌اش، سقط می‌شود. ♦️ علی ع فقط برای حفظ و منافع و مصالح مسلمین است. همه می‌دانند اگر دست به شمشیر شود، همگان را حریف است. حالا که وظیفه او بعنوان ، سکوت است، اما وظیفه فاطمه بعنوان ، از حریم امام خویش است. ✅ ریسمان بر گردن می‌اندازند تا او را برای بیعت ببرند. فاطمه در همان حال، مانع شده است. این بار قنفذ به دستور عمر با شمشیر در غلاف، به صورت و پهلوی دختر پیامبر می‌زند. ازدحام جمعیت بسیار است و فاطمه زهرا تنهای تنها بر روی زمین افتاده است. ✅ فاطمه به سختی راهی می‌شود. خطاب به حاضران می‌گوید: "از علی دست بردارید. به خدای محمد اگر چنین نکنید، مو پریشان می‌کنم. پیراهن پیامبر را روی سر می‌اندازم و به خداوند شکوه کرده و شما را می‌کنم" امیرالمؤمنین به سلمان می‌گویند تا از فاطمه زهرا بخواهد که نفرین نکنند. سران و دیگر حاضران ترسیده‌اند. گویا می‌بینند که پیامبر زنده شده است. ✅ از علی دست برمی‌دارند، چون می‌دانند کار فاطمه بعنوان یگانه مدافع و ، تمام شده است. فاطمه همراه با علی به خانه بازمی‌گردند، اما از شدت صدمات در بستر می‌افتند. حدس درست است. فاطمه از این برنمی‌خیزد. 💢 در ایام روضه نمی‌خواند، بلکه تاریخ را مرور می‌کند تا اهل ، عمق کلام پیامبر اکرم را بفهمند که فرمود: "علی با است و حق با علی است ..." ________________ حجةالاسلام والمسلمین @Etr_Meshkat