اي انتظارچشم پر از خون فاطمه اي انفجار بغض گريبان فاطمه اي منتقم به کشته گودال کربلا اي معتکف به حالت گريان فاطمه قحطي نشسته بر در ايوان ناله ها اي ذولفقار ورعشه طوفان فاطمه يا فارس الحجاز زمين ظلمت ست بيا درمانگر نگاه پريشان فاطمه بغضي گران نشسته به پهلوي مادرت اري گران گذشته به چشمان فاطمه بند جفا کشانده دو دستان مرتضي اتش گرفت و شعله ز دامان فاطمه @Excerpt 🍁🍂