✅ فردای عید فطر... سال ۹۰ و آخرین سالی که شهید مصطفی کنار ما بود یک روز با زبان روزه به منزل آمد و درد عمیقی در ناحیه پهلو احساس میکرد به طوری که نفس کشیدن برایش سخت شده بود؛ فردای آنروز برای انجام یکسری آزمایشات مجبور شد روزه نگیرد. ولی فردای عید فطر قضای روزه اش را به جا آورد که من به او گفتم: مادر چه عجله ای داشتی؟ حالا فرصت داشتی بعداً می گرفتی. گفت: بدهی خداوند را باید به موقع به جا آورد، از کجا معلوم آدم تا کی زنده باشه که قضای روزه اش رو بگیره؟" ‌ ‌فکر می کنم مصطفی مثل نامش برگزیده بود و خدا از روز اول او را انتخاب کرده بود و ما نقشی نداشتیم. همیشه می خندید و می گفت هیچ نماز و روزه قضا ندارم، تازه کلی هم اضافه گرفتم، بدهکار که نیستم طلبکار هم هستم! 💡@FANUSESHAB