بسم الله الرحمن الرحیم حضرت امام رضاعلیه السلام مردسلمانی نیشابور در مدت توقف امام رضا عليه‏السلام در شهر نيشابور روزي امام علیه السلام وارد حمام شد. سلماني براي تراشیدن سر مبارک آن حضرت به حضور معرفي شدو شروع به کار کرد. در خاتمه امام توجهي به سنگ دست وي نمود و سنگ به طلا تبديل شد. سلماني گفت: يا بن رسول الله، من از شما طلا نمي‏خواهم، تقاضاي ديگري دارم. امام علیه السلام فرمود: آنچه ميل داري بخواه. عرض کرد: در آن وقتي که ملک الموت براي قبض روح من حاضر شود، فراموشم نفرمايي. امام علیه السلام فرمود: طلا را بردار، قول مي‏دهم که هنگام مردن هم تو را فراموش نکنم. بعد از گذشت مدتی روزي امام علیه السلام در مجلس مأمون خليفه‏ي عباسي بود در حالي که کليه‏ي وزرا و رجال مملکت اطراف او بودند. يکباره صداي حضرت علیه السلام را شنيدند که فرمود لبيک، و امام علیه السلام را نديدند، به فاصله‏ي مدتي کم ديدندکه امام علیه السلام روي مسند نشسته است. مأمون عرض کرد: يا بن رسول الله، کجا تشريف برديد؟ امام علیه السلام فرمود: در راه که مي‏آمدم، مرد سلماني در شهر نيشابور از من خواست که هنگام مرگ کنار او حاضر شوم، من هم به او قول دادم. اکنون در اين مجلس صداي او را شنيدم که در حال احتضار بود و مرا مي‏طلبيد. به وعده‏ي خود وفا کردم، کنار بسترش رفتم و سفارش او را به ملک الموت نمودم. 📚هماي سعادت همائي واعظ ص۱۱۵ ختم کنید عجل لولیک الفرج 💡@FANUSESHAB