در خاطرات نيل آرمسترانگ نوشته بود: من آدم حساسی نيستم. وقتی خانه‌ی والدينم را ترك كردم گريه نكردم، وقتی گربه‌ام مُرد گريه نكردم، وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم، و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم، اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم، بغضم گرفت. با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی می‌کردم. از آن فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود. ما بوديم و یک خانه ‌ی گرد آبی! 🌎 با خود گفتم؛ انسان‌ها برای چه می‌جنگند...؟ شَست دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی‌ام و کرۀ زمین با آن عظمت، پُشت شستم پنهان شد و من اشك ریختم..   🆔 @Islamic_Resistance