🤬
در کار مردم دخالت نکن!
امروز در حال رفتن به جایی بودم، که متوجه شدم در یکی از کوچههای فرعی یک پیرمرد نزدیک لاستیک عقب یک ۲۰۶ خم شده و مشغول کاری است! کمی توقف کردم او هم حساس شد و به سمت من نگاه کرد... رفتم.
مجددا با موتور دور زدم و برگشتم در همان کوچه دیدم دوباره نزدیک لاستیک جلو نشسته و مشغول است😶 این دفعه کاملا توقف کردم. بلند شد و با حالت طلبکاری به سمت من آمد!
- بله! چیکار داری؟
+ مشغول چه کاری هستی حاج آقا؟!
- به شما چه مربوطه؟😡
+ ماشین مال شماست؟
- نه، تو چیکارهای؟ بسیجی هستی؟ پلیسی؟! دیدم دو بار دور زدی برگشتی چرا تو کار مردم دخالت میکنی؟ 😤
+ من کارهای نیستم، دقیقا مثل خود شما. حالا با ماشین مردم داری چیکار میکنی؟
- اینجا گذاشته من نمیتوانم ماشین را از پارکینگ خارج کنم! ببین سه تا ماشین اسیر شدهاند، مجبور شدم آژانس بگیرم بروم و برگردم😫 الان هم دارم باد چرخها را خالی میکنم.
+ خوب میدانی که باد چرخهایش را خالی کنی، خودت بیشتر معطل میشوی؟! شاید اصلا نمیدانسته اینجا پارک کند تو نمیتوانی بیرون بیایی!
- نمیدانسته؟! برداشته سنگهایی که گذاشته بودم پرت کرده اونور! ببین کف آسفالت با رنگ نوشتم پارک نکنید؟
+ خوب شاید قبل ایشون یکی دیگه پارک کرده بوده و این بعدش متوج نشده!
- این حرفها را ول کن،
اصلا چرا تو کار مردم دخالت میکنی؟ به تو چه؟!
+ خوب حاجی شاید ماشین خود شما بود یکی داشت پنچرش میکرد! جامعه که از هم جدا نیست!
- جامعه دزد بازاره! همه دارن همدیگه رو میخورن، تو برو تو کار اونایی که اختلاس میکنن دخالت کن! تو کل مملکت اونی که تو کار مردم دخالت میکنه شما حزباللهی ها هستید!
+ چشم تو کار اونا هم دخالت میکنم... شما هم جای پدربزرگ مایی آنقدر حرص نخور! از کجا فهمیدی حزب اللهی هستم؟!
- از این ریشت و این کلاهت و ...
+ 😃 عجب! از ریش و کلاه؟! بذار یه قصهای برات تعریف کنم... یک شب ساعت ۹ شب با یکی از دوستانم داشتیم از باشگاه بر میگشتیم. دید یک پژو نقرهای شیشههاش پایینه... هر چی بهش گفتم رفیق ول کن بیا بریم خستهایم، گوش نداد. زنگ تمام واحدهای اطراف رو زد و یه نیم ساعتی ما رو معطل کرد.
آخرش دیدیم پدرش داره از ته کوچه میاد، رفیق ما که سردرگم مونده بود پدرش چرا داره میاد... فهمید پدرش یادش اومده شیشه ماشین پایینه و اومده بده بالا... حاجی جان جامعه از هم گسسته نیست، مثل یک کشتیه که هر کس سوراخش کنه همه غرق میشن...
- برو بابا جامعه کشتی نیست! اگر کشتیه این چرا منو چند ساعت معطل کرده؟!
+ بذار ببینم شماره نگذاشته... عه چرا گذاشته ... ندیده بودی مگه؟!
- نه...
+ بذار بهش زنگ بزنم.....
*
پشت خط تلفن
+ سلام داداش جو.... عه ببخشید سلام خانم، خوبید ان شا الله... این 206 رو بیاید بردارید لطفا..
- باشه الان میام.
حاجی خطاب به من:« عه! دختره ؟!»
+ آره بابا چی تو ذهن خودت هیولا ساخته بودی ازش؟
- ای بابا، باشه اگر اومد بگو بیاد تلمبه میارم چرخش رو دوباره باد کنم
+ مشتی هستی...
📝 این قصه که تموم شد... اما به من اثبات شد، هر کس اعتراض کرد چرا تو کار مردم دخالت میکنید حتما داره یه کار خلافی میکنه که شاکی شده! به عبارتی چوب رو برداری... گربه دزده خودش....
📜 محمد نصیریان
@fazayell_amiralmomenin_Ali