📚در كتاب تحفة المجالس روايت شده كه روزى فاطمه بنت اسد سلام اللّه عليها مادر اميرالمؤمنين على (ع) درايام طفوليت با چند نفر از دختران عرب به صحرا رفتند و بازى مى كردند كه ناگاه شيرى پيدا شد و همه دختران فرار كردند.
ولى فاطمه (س) نتوانست فرار كند
در اين حال بود كه سوارى نزديك شده و شمشير خود را كشيده آن شير را دو نيم كرد،
همينكه فاطمه (س) اين حالت را ديد،
خود را به قدوم آن سواره انداخته و گردنبندى كه در گردن داشت گشوده به رسم هديه به آن سواره داد
و دعاى خير نمود و به سلامت متوجّه مكه گرديد
چون اين خبر به پدر و مادر فاطمه (س) رسيد
گريان و نالان متوجه صحرا گرديدند
و فاطمه (س) را صحيح و سالم ملاقات كردند
و از احوالاتش پرسيدند ، فاطمه (س) كيفيت آمدن سواره را گفت ،
پس ايشان به عقب سواره روان شدند
كه او را به مكه آورده احسانى در حق او نمايند،
به جايى رسيدند كه شير را كشته ديدند
و هر چه جستجو كردند از سواره اثرى نيافتند،
باز به مكه مراجعت نمودند .
مدت مديدى گذشت ،
تا اينكه روزى حضرت امير عليه السلام در ايام طفوليت با مادر خود مزاح و شوخى مى كرد ،
مادرش فاطمه عليها السلام به او گفت : اى فرزند تو كودكى ، با من مزاح مى كنى ؟
حضرت فرمود: اى مادر مگر قصه شير و سواره را فراموش كرده اى ؟ آن سواره كه بود كه تو را از چنگ شير نجات داد و خلاص كرد؟مادرش گفت : ميان من و آن سواره نشانى هست
پس حضرت دست به آستين خود كرده و گردنبند مادرش را بيرون آورد و گفت : اى مادر ملاحظه كن ببين كه اين همان گردنبند تو است يا نه ؟
مادرش گفت آرى .
حضرت فرمود:
👈آن سواره من بودم كه شير را كشته و تو را نجات دادم .
📚تحفه المجالس :باب امیرالمؤمنین علی علیه السلام
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
❌ برای دوستان بفرست 😊👇
📡
@fazayell_amiralmomenin_Ali
دائم بگوئید⬅️ #«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج