هوالرئوف 💖🌸 ✍ عصر جمعه نزدیک می شد و هنوز چشمهایم بسته و گرم خواب بودم ، بکباره ورق برگشت ، همه جا بوی عطر نرگس و یاس می داد!! 🍃برای لحظاتی کارهای چند روز گذشته خوب و بد پشت سر هم ، برایم رژه رفتند، بدجوری تو لک بودم،!وضعیت خوبی نبود ، نمی خواستم ببینم ، اما نمی شد که ، تازه ... 🍃متوجه شدم به همراه خودم یک نفر دیگه هم ، مسلط تر به اعمالم داره تماشا میکنه...😔 🍃گفتم ؛ آقا جان بگذارید توضیح بدم! جای توضیح نداشت ، آنچه عیان است چه به بیان است! 😔😔 🍃گفت فرزندم مراقب باش! از این دست کارها انجام بدی ، دیرتر مرا میابی ، دیرتر ... بعد اونوقت مدام می نویسی که آقا جا ن کجایی!؟ حالا کجایی !؟ چرا نمی آیی!! 🍃شرمنده بودم سرافکنده ، جایی گیر افتاده بودم که نه راه پیش داشتم نه راه پس ! اما در همین بین یه چیزی رو متوجه شدم... 🍃دیدم از این دست کارها هم پای خودم نوشته میشه هم تاخیر میندازه ظهور رو... 🍃 به خودم اومده بودم ،دیدم نشستم و خیس عرق هستم و شرمنده اعمال ، و عرق سرد روی پیشونی ... 🍃خدا اون روز رو نیاره که ائمه باشند و اعمالمان جلوی چشمان همه رژه بره و اونا بگن این ... ✍خدا جونم شرمندم ، الهی العفو 😒 🌸آقا جانم ، بابای معنویم، ان شاءالله دیگه کار اشتباهی نمیکنم که پای شما هم نوشته بشه😔😔 قولِ ، قولِ 🌸والعاقبه للمتقین 🌸دعا بفرمایید✍ نبی زاده ✋🌸 🆔@FORSATE_HOZOR