🟢دستخط دانش آموز شهید محمدامین صفرزاده ... اون هم انگشترش که همیشه دستش بود ولی ... صبح حادثه، انگشترش را در برابر آینه می گذارد... و جالب اینجاست که: همون انگشتش هم قطع میشه... 📌روایت کرمان ✨مادر میان اشک‌هایش لبخندی زد و گفت:((من بچه ها رو به سختی بزرگ کردم ولی خوشحالم پسرم شهید شد.)) بعد ازینکه دست خط محمدامین را نشانمان داد که برای برادرش آیه "امن یجیب" نوشته بود ادامه داد:🌟((محمدامینم همیشه عشق شهادت بود، من هم دوست داشتم به آرزوش برسه. هر وقت صحبت از شهادت میشد بهش می‌گفتم انشاالله به سن حبیب بن مظاهر که رسیدی اونوقت شهید بشی، اما فکر نمی کردم به این زودی پسرم شهید بشه و من هم بشم مادر شهید. ))🥀 🌱در حالی که با دستمال، اشکش را از گوشه چشمش پاک می‌کرد، آهی کشید و گفت:((خیلی زود بود، اما راضی ام به رضای خدا.)) 📝راوی مادر شهید صفرزاده ✍به قلم اعظم رنجبر ✍اَللّهُمَ‌‌الرزُقناتَوفیق‌َشَهادةَفي‌سَبیلِك.... ‌ 👈عضویت درگنجینه دفاع @Ganjineh_defa